جدول جو
جدول جو

معنی غنجاره

غنجاره
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن، برای مثال روزی چو تازه دخترکی باشد / رخساره گونه داده به غنجاره (ناصرخسرو - ۲۹۸)
تصویری از غنجاره
تصویر غنجاره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غنجاره

غنجاره

غنجاره
بمعنی غنجار است که غازۀ زنان باشد. (برهان قاطع). سرخاب. رجوع به غنجار، غنجر و غنجره شود:
روزی بسان پیرزن زنگی
آردت روی پیش چو هرکاره
روزی چو تازه دخترکی باشد
رخساره گونه داده به غنجاره.
ناصرخسرو (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان قاطع).
، ناز وعشوۀ جوانان. (برهان قاطع). ناز و غمزه و کرشمه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کنجاره

کنجاره
نخاله و ثقل تخم کنجد و هر تخمی که روغن آنرا گرفته باشند: روغن و کنجاره بهم خوب نیست ایشان کنجاره و من روغنم. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار

کنجاره

کنجاره
نخاله و ثفل تخم کنجد و هر تخمی که روغن آن را گرفته باشند، کنجار، کنجال، کنجاله
کنجاره
فرهنگ فارسی معین

کنجاره

کنجاره
کنجار، برای مِثال رفته ست پاک روغن از این زیتون / جز دانه نیست مانده و کنجاره (ناصرخسرو - ۲۹۷)
کنجاره
فرهنگ فارسی عمید