جدول جو
جدول جو

معنی زنباره

زنباره((زَ رِ))
زن باز، مردی که آمیزش با زنان را بسیار دوست دارد
تصویری از زنباره
تصویر زنباره
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زنباره

زنبوره

زنبوره
نوعی زنبور سیاه بزرگ، نوعی توپ کوچک زنبورک، کمانی آهنین و نوک تیز زنبورک، سازیست که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سرآن کدو نصب میکردند و دو تار بر آن بسته مینواختند (بیشتر در هند) کنگری، گروه بسیار مردم انبوه
فرهنگ لغت هوشیار

انباره

انباره
دستگاهی که انرژی برق برای مواقع لزوم در آن ذخیره می شود، آکومولاتور، خازن
انباره
فرهنگ فارسی عمید

انباره

انباره
دستگاهی که می توان در آن برق ذخیره کرد و در هنگام لزوم از آن استفاده کرد، آکومولاتور
فرهنگ فارسی معین