جدول جو
جدول جو

معنی زنطه - جستجوی لغت در جدول جو

زنطه
(زُ طَ)
تسمه. تازیانۀ مجازات. شلاق. ج، زنط. (از دزی ج 1 ص 607)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنگه
تصویر زنگه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی پسر شاوران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زنجه
تصویر زنجه
نوحه، مویه، ناله و زاری، برای مثال به مرگ دیگران تا چند زنجه / نه مرگ آرد تو را هم در شکنجه؟ (فخرالدین ابوالمعالی - لغتنامه - زنجه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنطه
تصویر حنطه
گندم، نوعی دانۀ کوچک سرشار از نشاسته که غذای اصلی انسان است و از آن آرد و نان تهیه می کنند، بوتۀ این گیاه برگ های بلند و باریک دارد و هر ساقۀ آن دارای سنبله است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنده
تصویر زنده
مقابل مرده، جاندار، انسان یا حیوانی که جان در بدن دارد، عظیم و بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
وسیله ای دسته دار و مستطیل شکل از جنس چوب یا فلز برای حمل مصالح ساختمانی، زنبل، در علم زیست شناسی زنبق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنیه
تصویر زنیه
ته تغاری واپسین فرزند جهزادگی
فرهنگ لغت هوشیار
گوشوارک در گیاهان، گوشور هر یک از دو برآمدگی کنار سوراخ گوش، سوفارو هریک از دو سوی سوفارتیر پاره ای از گوشت شتر یا گوسفند که بریده آویزان کنند تثنیه آن: زنمتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنکه
تصویر زنکه
برای تحقیر و توهین زن استعمال شود زنیکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنقه
تصویر زنقه
مونث زنق از پارسی کوچه باریک، زنخ، باریکه کوچه تنگ و باریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنده
تصویر زنده
زندگی و حیات، امرار معاش کردن، گذران زندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجه
تصویر زنجه
ناله و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنبه
تصویر زنبه
زنبل، زنبه کش، در بنائی آنکه آجر و سنگ با آن حمل می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنطه
تصویر حنطه
گندم گندم، جمع حنط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجه
تصویر زنجه
((زَ جِ))
مویه، ناله، درد شکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنده
تصویر زنده
((~. دِ))
روشن دل، شاد، خوش مشرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنده
تصویر زنده
((زَ دِ))
ژنده، بزرگ، عظیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنقه
تصویر زنقه
((زَ نَ قَ یا قِ))
کوچه تنگ و باریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنمه
تصویر زنمه
((زَ نَ مَ یا مِ))
پاره ای از گوش شتر یا گوسفند که بریده آویزان کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنده
تصویر زنده
آتش زنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنده
تصویر زنده
Alive, Live, Living, Vivid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زنده
تصویر زنده
vivant, vif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زنده
تصویر زنده
vivo, vívido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زنده
تصویر زنده
חי , בָּרוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زنده
تصویر زنده
hidup, cerah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زنده
تصویر زنده
जीवित , जीवंत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زنده
تصویر زنده
levend, levendig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زنده
تصویر زنده
活着的 , 活的 , 生动的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زنده
تصویر زنده
vivo, vivente, vivido
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زنده
تصویر زنده
vivo, vívido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زنده
تصویر زنده
żywy, żyjący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زنده
تصویر زنده
живий , яскравий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زنده
تصویر زنده
lebendig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زنده
تصویر زنده
живой , яркий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زنده
تصویر زنده
生きている , 生きている , 鮮やかな
دیکشنری فارسی به ژاپنی