جدول جو
جدول جو

معنی زنبه

زنبه
وسیله ای دسته دار و مستطیل شکل از جنس چوب یا فلز برای حمل مصالح ساختمانی، زنبل، در علم زیست شناسی زنبق
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زنبه

زنبه

زنبه
زنبل، زنبه کش، در بنائی آنکه آجر و سنگ با آن حمل می کنند
زنبه
فرهنگ لغت هوشیار

زنبه

زنبه
زنبل. زنبر. (فرهنگ فارسی معین). زنبر. رجوع به زنبر شود.
- زنبه کش، در بنایی آنکه آجر یاچارکه و سنگ و زنبه حمل کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زنبه کشیدن، عمل زنبه کش. (یادداشت ایضاً).
، مجازاً شکم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
گلی است سفید که برگ گلهای آن دراز و خوشبوی میشود و معرب آن زنبق است. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). گلی است معروف که معرب آن زنبق است. (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ رشیدی). زنبق. رجوع به زنبق شود، جیوه. سیماب، موی زهار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

زنگه

زنگه
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی پسر شاوران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
زنگه
فرهنگ نامهای ایرانی

دنبه

دنبه
آن جز از گوسفند که بجای دم از خلف آن واقع شده و محتوی چربی می باشد
فرهنگ لغت هوشیار