معنی زنده
زنده
((زَ دِ))
ژنده، بزرگ، عظیم
تصویر زنده
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با زنده
زنده
زنده
زندگی و حیات، امرار معاش کردن، گذران زندگی
فرهنگ لغت هوشیار
زنده
زنده
مقابلِ مرده، جاندار، انسان یا حیوانی که جان در بدن دارد، عظیم و بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
زنده
زنده
آتش زنه
فرهنگ فارسی معین
زنده
زنده
روشن دل، شاد، خوش مشرب
فرهنگ فارسی معین
زنده
زنده
Alive, Live, Living, Vivid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
زنده
زنده
живой , яркий
دیکشنری فارسی به روسی
زنده
زنده
lebendig
دیکشنری فارسی به آلمانی
زنده
زنده
живий , яскравий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
زنده
زنده
żywy, żyjący
دیکشنری فارسی به لهستانی