تحیت. درود. سلام. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در برهان گفته بمعنی درود و سلام. در فرهنگ ندیده ام. (انجمن آرا). از بر ساخته های فرقۀ آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 249 شود
تحیت. درود. سلام. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در برهان گفته بمعنی درود و سلام. در فرهنگ ندیده ام. (انجمن آرا). از بر ساخته های فرقۀ آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 249 شود
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، غندش، کندش، پندش، کلن، غند، گل غنده
غُنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بَندَک، بُنجَک، پُنجَک، غُندِش، کَندِش، پُندَش، کُلَن، غُند، گُل غُنده
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، غندش، بندش، پندش، کلن، غند، گل غنده
غُنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بَندَک، بُنجَک، پُنجَک، غُندِش، بَندَش، پُندَش، کُلَن، غُند، گُل غُنده
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، کندش، بندش، پندش، کلن، غند، گل غنده
غُنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بَندَک، بُنجَک، پُنجَک، کَندِش، بَندَش، پُندَش، کُلَن، غُند، گُل غُنده
غرغر، سخن گفتن زیر لب، سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، رکیدن، زکیدن، لند لند کردن، لندیدن، غر غر کردن، دندیدن
غرغر، سخن گفتن زیر لب، سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غُر و لُند کردن، ژَکیدن، رَکیدن، زَکیدن، لُند لُند کردن، لُندیدن، غُر غُر کردن، دَندیدن
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، غندش، کندش، بندش، کلن، غند، گل غنده
غُنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بَندَک، بُنجَک، پُنجَک، غُندِش، کَندِش، بَندَش، کُلَن، غُند، گُل غُنده
گلوله پنبه برزده که به جهت رشتن مهیا کرده باشند: سبیخه کندش، چوبی که حلاجان پنبه برزده را برآن پیچند تا گلوله شود. گیاهی است از تیره سوسنیها و از دسته سور نجانها که آنرا خربق سفید نیز گویند. برگها یش متناوب و بیضوی و بسیار بزرگ بار گبرگهای متعددست. گلها یش سفید مایل بزرد و گل آذینش خوشه ایست که در انتهای میوه اش مرکب از سه کپسول پیوسته بهم از قاعده است و در بالا از یکدیگر مجزا میشوند خربق سفید خربق ابیض پلخم کندس. یا جوهر کندش. آلکالو ئیدی است بنام وراترین که در کندش موجود است. توضیح در برخی ماخذ کندش را مرادف با چوبک اشنان نیز ذکر کرده اند
گلوله پنبه برزده که به جهت رشتن مهیا کرده باشند: سبیخه کندش، چوبی که حلاجان پنبه برزده را برآن پیچند تا گلوله شود. گیاهی است از تیره سوسنیها و از دسته سور نجانها که آنرا خربق سفید نیز گویند. برگها یش متناوب و بیضوی و بسیار بزرگ بار گبرگهای متعددست. گلها یش سفید مایل بزرد و گل آذینش خوشه ایست که در انتهای میوه اش مرکب از سه کپسول پیوسته بهم از قاعده است و در بالا از یکدیگر مجزا میشوند خربق سفید خربق ابیض پلخم کندس. یا جوهر کندش. آلکالو ئیدی است بنام وراترین که در کندش موجود است. توضیح در برخی ماخذ کندش را مرادف با چوبک اشنان نیز ذکر کرده اند