جدول جو
جدول جو

معنی دندش

دندش
غرغر، سخن گفتن زیر لب، سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، رکیدن، زکیدن، لند لند کردن، لندیدن، غر غر کردن، دندیدن
تصویری از دندش
تصویر دندش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دندش

دندش

دندش
دندیدن. (ناظم الاطباء). اسم مصدر از دندیدن. نجوا. رمز. (یادداشت مؤلف). سخن گفتن باشد با کسی چنانکه دیگری درنیابد. و به عربی رمز و ایما نامند. (از آنندراج) (برهان). سخن وکلام مرموز. و رجوع به دندیدن شود، نمازی که آهسته خوانده شود، لندیدن از خشم، زمزمه کردن از شعف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

رندش

رندش
عمل رندیدن، ریزه هایی که از تراشیدن چوب مس برنج و مانند اینها بریزد
فرهنگ لغت هوشیار