معنی پندش - فرهنگ فارسی معین
معنی پندش
پندش((پُ دَ))
پند. پندک. پنجش، گلوله پنجه حلاجی کرده، پنجک، بند، بندک، باغنده، گلوج پنبه
تصویر پندش
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پندش
پندش
پندش
غُنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بَندَک، بُنجَک، پُنجَک، غُندِش، کَندِش، بَندَش، کُلَن، غُند، گُل غُنده
فرهنگ فارسی عمید
پندش
پندش
گلولۀ پنبۀ حلاجی کرده را گویند. (برهان قاطع). پنجک. (فرهنگ جهانگیری). پندک و پند. پاغند. پاغنده. کلوچ پنبه. گلوله. و نیز رجوع به پُند شود
لغت نامه دهخدا
رندش
رندش
عمل رندیدن، ریزه هایی که از تراشیدن چوب مس برنج و مانند اینها بریزد
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.