مادۀ چسبناکی که از تنه و شاخۀ بعضی درختان میوه دار می تراود و سفت می شود، انگم، صمغ، برای مثال ز بالا دو چیز از دل سنگ سخت / برون تاخته همچو زنج از درخت (اسدی - لغت نامه - زنج)
مادۀ چسبناکی که از تنه و شاخۀ بعضی درختان میوه دار می تراود و سفت می شود، انگم، صمغ، برای مِثال ز بالا دو چیز از دل سنگ سخت / برون تاخته همچو زنج از درخت (اسدی - لغت نامه - زنج)
سپیدی که بر ناخن نوجوانان پیدا گردد و فوف نیز گویند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب). این معنی را ذیل زنجیر و زنجیره آورده اند. رجوع به همین کلمات شود
سپیدی که بر ناخن نوجوانان پیدا گردد و فوف نیز گویند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب). این معنی را ذیل زنجیر و زنجیره آورده اند. رجوع به همین کلمات شود
سخت تشنه گردیدن. (ناظم الاطباء). فراهم آمدن امعاء کسی از تشنگی چنانکه از خور و نوش زائد باز ماند. (از اقرب الموارد) ، تشنه گردیدن شتر دفعه به دفعه و تنگ شدن شکم آن. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود
سخت تشنه گردیدن. (ناظم الاطباء). فراهم آمدن امعاء کسی از تشنگی چنانکه از خور و نوش زائد باز ماند. (از اقرب الموارد) ، تشنه گردیدن شتر دفعه به دفعه و تنگ شدن شکم آن. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود
گریه و نوحه کردن است. (برهان). نوحه کردن. (فرهنگ جهانگیری). گریه و نوحه. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زنجه. گریه. ناله. (فرهنگ فارسی معین) ، سخر و لاغ را نیز گویند که مسخرگی باشد. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، گرهی که از تنه درخت بر می آید. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء) : ز بالا دو چیز از دل سنگ سخت برون تاخته همچو زنج از درخت. اسدی (از فرهنگ رشیدی). بیتی دو سه ثنای توخواهم بنظم کرد وآنگه فروروم به ره رنج و مسخره. از مدح تو تماخره و زنج در کرم هرچند دوری از ره رنج تماخره. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری). ، رنج را گویند... (فرهنگ جهانگیری)
گریه و نوحه کردن است. (برهان). نوحه کردن. (فرهنگ جهانگیری). گریه و نوحه. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زنجه. گریه. ناله. (فرهنگ فارسی معین) ، سخر و لاغ را نیز گویند که مسخرگی باشد. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، گرهی که از تنه درخت بر می آید. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء) : ز بالا دو چیز از دل سنگ سخت برون تاخته همچو زنج از درخت. اسدی (از فرهنگ رشیدی). بیتی دو سه ثنای توخواهم بنظم کرد وآنگه فروروم به ره رنج و مسخره. از مدح تو تماخره و زنج در کرم هرچند دوری از ره رنج تماخره. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری). ، رنج را گویند... (فرهنگ جهانگیری)
شدت تشنگی یا آن درهم شدن روده هاست از تشنگی و در این وقت صاحب آن از خور و نوش زائد بازماند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود
شدت تشنگی یا آن درهم شدن روده هاست از تشنگی و در این وقت صاحب آن از خور و نوش زائد بازماند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود
مطلق صمغ را نیز گفته اند خواه صمغ عربی باشد خواه غیر عربی. (برهان). انگم. صمغ درخت. (فرهنگ فارسی معین). صمغ. (ناظم الاطباء). صمغ درخت. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به زمج شود، چانه و زنخ را گویند و به عربی ذقن خوانند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج). مصحف زنخ. (حاشیۀ برهان چ معین)
مطلق صمغ را نیز گفته اند خواه صمغ عربی باشد خواه غیر عربی. (برهان). انگم. صمغ درخت. (فرهنگ فارسی معین). صمغ. (ناظم الاطباء). صمغ درخت. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به زمج شود، چانه و زنخ را گویند و به عربی ذقن خوانند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج). مصحف زنخ. (حاشیۀ برهان چ معین)
زاج سفید باشد و به عربی شب یمانی خوانند به تشدید بای ابجد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین). زاج سفید. (ناظم الاطباء). در ترجمه صیدنه... زاگ سپید... (فرهنگ رشیدی) ، جیوه، صمغ، سنج که یکی از آلات موسیقی باشد. (ناظم الاطباء). دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: زنج، صنج... سنج یا چغانۀ خردی ازمس به قطر شش سانتی متر که کوران برای هماهنگی آوازشان آن را نوازند... (از دزی ج 1 ص 605). رجوع به سنج، صنج، زنگ و ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 505 شود
زاج سفید باشد و به عربی شب یمانی خوانند به تشدید بای ابجد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین). زاج سفید. (ناظم الاطباء). در ترجمه صیدنه... زاگ سپید... (فرهنگ رشیدی) ، جیوه، صمغ، سنج که یکی از آلات موسیقی باشد. (ناظم الاطباء). دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: زِنج، صَنج... سنج یا چغانۀ خردی ازمس به قطر شش سانتی متر که کوران برای هماهنگی آوازشان آن را نوازند... (از دزی ج 1 ص 605). رجوع به سنج، صنج، زنگ و ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 505 شود
واحد زنج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یک نفر زنگی. زنجی. زنگی. ازاهالی زنگ. (از ناظم الاطباء). منسوب به زنگ. از اهل زنگ. یک تن از مردم زنج. از مردم زنج. از مردم زنگبار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زنگی شود
واحد زنج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یک نفر زنگی. زَنجی. زنگی. ازاهالی زنگ. (از ناظم الاطباء). منسوب به زنگ. از اهل زنگ. یک تن از مردم زنج. از مردم زنج. از مردم زنگبار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زنگی شود
درد اندرون شکم و زحیر باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). درد شکم. زحیر. (فرهنگ فارسی معین). در فرهنگ بمعنی درد درون و زحیر آمده. (انجمن آرا) (آنندراج) : ای بس که کشد زحیر و زنجه آن کو بچه باز و طفل گایست. ابن یمین (از انجمن آرا). ، بمعنی گریه و نوحه و مویه هم آمده است. (برهان). گریه. مویه. ناله. (ناظم الاطباء). نوحه و مویه. (فرهنگ فارسی معین). بمعنی نوحه و اینکه صاحب فرهنگ زمنج بمعنی نوحه گفته سهو کرده چه زنج و زنجه بمعنی نوحه است، چنانکه فخرالدین ابوالمعالی گفته: به مرگ دیگران تا چند زنجه که مرگ آرد ترا هم در شکنجه. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به زنج شود، تسلسل را نیز گویند. (برهان). بمعنی تسلسل که برادر دور است و اجمالاً معنی تسلسل آنکه عددی و بعدی وجود داشته باشد که غیرمتناهی بود و این محال است. (انجمن آرا) (آنندراج). تسلسل. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 249 شود
درد اندرون شکم و زحیر باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). درد شکم. زحیر. (فرهنگ فارسی معین). در فرهنگ بمعنی درد درون و زحیر آمده. (انجمن آرا) (آنندراج) : ای بس که کشد زحیر و زنجه آن کو بچه باز و طفل گایست. ابن یمین (از انجمن آرا). ، بمعنی گریه و نوحه و مویه هم آمده است. (برهان). گریه. مویه. ناله. (ناظم الاطباء). نوحه و مویه. (فرهنگ فارسی معین). بمعنی نوحه و اینکه صاحب فرهنگ زمنج بمعنی نوحه گفته سهو کرده چه زنج و زنجه بمعنی نوحه است، چنانکه فخرالدین ابوالمعالی گفته: به مرگ دیگران تا چند زنجه که مرگ آرد ترا هم در شکنجه. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به زنج شود، تسلسل را نیز گویند. (برهان). بمعنی تسلسل که برادر دور است و اجمالاً معنی تسلسل آنکه عددی و بعدی وجود داشته باشد که غیرمتناهی بود و این محال است. (انجمن آرا) (آنندراج). تسلسل. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 249 شود