جدول جو
جدول جو

معنی زنج

زنج
(زَ)
گریه و نوحه کردن است. (برهان). نوحه کردن. (فرهنگ جهانگیری). گریه و نوحه. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زنجه. گریه. ناله. (فرهنگ فارسی معین) ، سخر و لاغ را نیز گویند که مسخرگی باشد. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، گرهی که از تنه درخت بر می آید. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء) :
ز بالا دو چیز از دل سنگ سخت
برون تاخته همچو زنج از درخت.
اسدی (از فرهنگ رشیدی).
بیتی دو سه ثنای توخواهم بنظم کرد
وآنگه فروروم به ره رنج و مسخره.
از مدح تو تماخره و زنج در کرم
هرچند دوری از ره رنج تماخره.
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری).
، رنج را گویند... (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا