جدول جو
جدول جو

معنی زنج - جستجوی لغت در جدول جو

زنج
مادۀ چسبناکی که از تنه و شاخۀ بعضی درختان میوه دار می تراود و سفت می شود، انگم، صمغ، برای مثال ز بالا دو چیز از دل سنگ سخت / برون تاخته همچو زنج از درخت (اسدی - لغت نامه - زنج)
فرهنگ فارسی عمید
زنج
نوحه، مویه، ناله و زاری، زنجه
تصویری از زنج
تصویر زنج
فرهنگ فارسی عمید
زنج
گریه و نوحه کردن، ناله
تصویری از زنج
تصویر زنج
فرهنگ لغت هوشیار
زنج
((زَ ن))
گریه، ناله
تصویری از زنج
تصویر زنج
فرهنگ فارسی معین
زنج
((زُ))
صمغ درخت
تصویری از زنج
تصویر زنج
فرهنگ فارسی معین
زنج
((زِ))
زاج سفید
تصویری از زنج
تصویر زنج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنجیدن
تصویر زنجیدن
ناله کردن، زاری کردن، موییدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنجه
تصویر زنجه
نوحه، مویه، ناله و زاری، برای مثال به مرگ دیگران تا چند زنجه / نه مرگ آرد تو را هم در شکنجه؟ (فخرالدین ابوالمعالی - لغتنامه - زنجه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنجاب
تصویر زنجاب
زنج درخت که سفت نشده باشد، هر مایعی که شبیه لعاب زنج و چسبناک باشد، در پزشکی ترشح بعضی از زخم های پوستی
فرهنگ فارسی عمید
زنج درخت که هنوز سفت و منجمد نشده، ترشحات کم و بیش چسبناک و آب شکل خارج شده از زخمهای جلدی ملتهب
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته زنگار زنگ فلزات آیینه و جز آن اکسید مس، نامی است که به انواع مختلف استات مس به سبب رنگ سبز آنها داده اند. یا زنگار معدنی زاج سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجان
تصویر زنجان
پارسی تازی گشته زنگان
فرهنگ لغت هوشیار
بیخ گیاهی است دارای برگهای دراز و باریک شبیه به برگ نی، گلهایش خوشه ای زرد رنگ، و بلندیش تا یک متر میرسد، طمعش تند و برای معطر ساختن بعضی خوراکها بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجبیل العجم
تصویر زنجبیل العجم
اشتر غاز از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجیر
تصویر زنجیر
رشته ایست مرکب از حلقه های فلزی متصل بهم، سلسله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجبیل الکلاب
تصویر زنجبیل الکلاب
فرزخه سگ کش از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجبیلیات
تصویر زنجبیلیات
زنزبیلیان
فرهنگ لغت هوشیار
حشره ایست از راسته نیم بالان که سر بزرگ و چهار بال شفاف و نازک دارد و بر روی درختان به سر میبرد و از شیره آنها تغذیه مینماید. جنس نر این حیوان با اعضای مخصوص زیر شکم و کشیدن پاهایش بانها صدای سوت مخصوصی تولید میکند. ماده این حشرات درون پوست درخت تخم میگذارند سیر سیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجفر
تصویر زنجفر
پارسی تازی گشته شنگرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجور
تصویر زنجور
سیماهی از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجوریات
تصویر زنجوریات
سیماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجیدن
تصویر زنجیدن
زاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجیر بان
تصویر زنجیر بان
زندانبانی که مامور زنجیر کردن متهمان و محکومان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجیر خانه
تصویر زنجیر خانه
زندانی که متهم و محکوم را در آن زنجیر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجیری
تصویر زنجیری
منسوب به زنجیر، لایق زنجیر و قید: دیوانه زنجیری، دیوانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجر
تصویر زنجر
پارسی تازی گشته زنجره زنجیره سپیدی که برناخن نوجوانان برآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجه
تصویر زنجه
ناله و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجی
تصویر زنجی
زنگی
فرهنگ لغت هوشیار
حاشیه ای که در اطراف چیزی مخصوصاً سکه های فلزی بشکب زنجیر درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجه
تصویر زنجه
((زَ جِ))
مویه، ناله، درد شکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجی
تصویر زنجی
((زَ نْ))
سیاه پوست، زنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجان
تصویر زنجان
زنگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنجیر واری
تصویر زنجیر واری
تسلسل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنجیروار
تصویر زنجیروار
متسلسل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنجیره
تصویر زنجیره
سریال، سلسله
فرهنگ واژه فارسی سره