جدول جو
جدول جو

معنی زرازیر - جستجوی لغت در جدول جو

زرازیر(زَ)
جمع واژۀ زرزور. (از اقرب الموارد) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (منتهی الارب) : شوکران مردم را هلاک می کند و سار را که بتازی زرازیر گویند زیان ندارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به زرزور شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرازیر
تصویر سرازیر
دارای سراشیبی، سرنگون، مقابل سربالا، رو به پایین
سرازیر شدن: در سراشیبی رفتن، رو به پایین رفتن، سرنگون شدن
سرازیر کردن: جاری کردن، سرنگون کردن، واژگون ساختن
فرهنگ فارسی عمید
عارضۀ ایجاد شدن غده های سخت در گردن و زیر گلو که گاهی تبدیل به زخم و جراحت می گردد و از آن ها چرک می آید، سل غدد لنفاوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرازار
تصویر چرازار
چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، سبزه زار، چرام، مسارح، چراجای، چرامین، چراخوٰار، چراخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زارازار
تصویر زارازار
با حالت زاری، به حالت خواری، زبونی، ضعف و ناتوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرازیری
تصویر سرازیری
سراشیبی، شیب داری، راهی که رو به نشیب برود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبرزیر
تصویر زبرزیر
بالا و پایین، واژگون، ویران، زیر و زبر، برای مثال بسا مفلس بینوا سیر شد / بسا کار منعم زبرزیر شد (سعدی۱ - ۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
مقابل سرابالا. (آنندراج) ، واژگونه. باژگون:
خودنمایی نتوان کرد به روشن گهران
رفته از سرو سهی عکس سرازیر در آب.
معز فطرت (از آنندراج).
ز زوری که دارد بکشتی شتاب
سرازیر بنمود عکسش در آب.
محمدطاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
لحمۀ زمازیر، گوشت او منقبض و ترنجیده است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُ زَ)
تیزخاطر سبکروح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، زرازر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرازیر
تصویر سرازیر
واژگون، رو به پائین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرازیب
تصویر مرازیب
جمع مرزاب، از ریشه پارسی مرزابها بنگرید به مرزاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرازین
تصویر فرازین
جمع فرزین، از ریشه پارسی فرزین ها
فرهنگ لغت هوشیار
سرازیر شدن سراشیبی دارای شیب بودن، یا سرازیری قبر. سرازیر شدن مرده به هنگام دفن، سراشیب شیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سربزیر
تصویر سربزیر
با شرم و حیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنازیر
تصویر خنازیر
خوک، و بمعنی غده هائی که زیر گلو پیدا می شود
فرهنگ لغت هوشیار
زلفین، حلقه بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی درین نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتا کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد این حلقه ها این ساختمان تکرار میشود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را به تنهایی میتواند انجام دهد به همین جهت اگر کرم حلقوی را به قطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل میتواند به زندگی ادامه دهد حلقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زناجیر
تصویر زناجیر
جمع زنجیر، از پارسی زنجیرها
فرهنگ لغت هوشیار
بحال زاری: زار زار:) موالیان تو از تو ببانگ نوشانوش مخالفان تو از تو بویل زارازار (زلالی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبازیه
تصویر زبازیه
تباهی بدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابازیر
تصویر ابازیر
جمع بزر آنچه در دیگ کنند از ادویه و بوی افزارهای خشک
فرهنگ لغت هوشیار
جمع زنبور، کلیزان کبتان حشره ایست از راسته نازک بالان که دارای چهار بال نازک است و قطعات دهانیش بیشتر لیسنده است. تغییر شکل این حشره کامل است. زنبوران معمولا به طور اجتماع با تشکیلات منظم میزیند و در سوراخهاو شکافهای بین دیوار یا زمین لانه هایی برای خود تهیه میکنند که فاقد ذخیره غذای است زنبور دارای سوزن زهر آلودی است موسوم به نیش که به کیسه زهری مرتبط است و حشره برای دفاع یا بی حس کردن شکار و احیانا کشتن آن از نیش خود استفاده میکنند. در تداول عامه زنبور به دو نوع ازین حشره اطلاق شود: زنبوهای زرد رنگ که کوچکترند زنبورهای سرخ رنگ که درشت تر میباشند. از لحاظ زندگی و طرز تعذیه هر دو نوع یکسانند ولی از کلمه زنبور بیشتر مراد زنبور زرد رنگ است زنبور زرد زنبور تخمی. یا زنبور خرمایی زنبور سرخ. یا زنبورسرخ گونه ای زنبور که از زنبورهای زرد درشت تر است و طول اندامش تا 3 سانتیمتر میرسد و بیشتر در حفره های پوسیده تنه درختان و شکاف دیوارها لانه دارد. نیش وی از زنبورهای زرد رنگ دردناک تر است زنبور گاوی زنبور خرمایی زنبور طلایی سوسک طلایی. یا زنبور عسل حشره ایست از راسته نازک بالان که دارای نژادهای مختلف است و از روی رنگشان تمییز داده میشود. زنبور عسل ممکن است سیاه قهوه ای زرد طلایی و دو رنگ باشد بعصی نژادهای آن خونسرد و ملایم و برخی بسیار عصبانی و موذیند. حشره ایست اجتماعی در بعض امکنه به تعداد 30 تا 40 هزار در یک جا و به کمک هم زندگی میکنند. در هر اجتماع زنبور عسل یک ماده موسوم به ملکه یا شاهنگ وجود دارد که درازای بدنش در حدود 2 سانتیمتر و مخروطی شکل است و بالهایش به انتها نمیرسد. ملکه غریب 4 یا 5 سال عمر میکند. بقیه ماده زنبورهای یک اجتماع ماده های عقیم و موسوم به عمله میباشد. و طول بدنشان بین 12 تا 14 میلیمتر و انتهای بدنشان بیضی است. در هر اجتماع زنبور عسل بین 500 تا 5000 زنبور نر وجود دارد. بالهای زنبورهای نر از انتهای بدن هم میگذرد و قدشان بین 15 تا 17 میلیمتر است. عمرشان 3 تا 4 ماه است. عمر زنبورهای تابستانی بین 6 تا 8 هته و عمر کارگرهای زمستانی بین 6 تا 8 ماه است ملکه و نرها کار میکنند و حتی بدون کمک کارگران هم تغذیه نمیتوانند بکنند از فواید زنبور عسل تهیه عسل و موم است زنبورانگبین منگ انگبین نحل. یا زنبور گاوی زنبور سرخ، اخگر آتش، پرده ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرازیر
تصویر سرازیر
((سَ))
رو به پایین، سراشیب، سراشیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنازیر
تصویر خنازیر
((خَ))
جمع خنزیر، خوک ها، غده های سختی که در زیر گلو و گردن به وجود می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنابیر
تصویر زنابیر
((زَ))
جمع زنبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرازیری
تصویر سرازیری
سراشیبی، سراشیب، سراشیبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرازگر
تصویر طرازگر
((~. گَ))
آرایش دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرازین
تصویر فرازین
ارشد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
متداول، جامع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابازیر
تصویر ابازیر
دیگ ابزار
فرهنگ واژه فارسی سره
شیب، سراشیب، نشیب
متضاد: سربالایی، آویخته، سرنگون، معلق، وارو، وارونه، واژگون
متضاد: سربالا، روان، جاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از درازتر
تصویر درازتر
Longer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
Pervasive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
onipresente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از درازتر
تصویر درازتر
более длинный
دیکشنری فارسی به روسی