جدول جو
جدول جو

معنی سرازیر

سرازیر((سَ))
رو به پایین، سراشیب، سراشیب
تصویری از سرازیر
تصویر سرازیر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سرازیر

سرازیر

سرازیر
دارای سراشیبی، سرنگون، مقابلِ سربالا، رو به پایین
سرازیر شدن: در سراشیبی رفتن، رو به پایین رفتن، سرنگون شدن
سرازیر کردن: جاری کردن، سرنگون کردن، واژگون ساختن
سرازیر
فرهنگ فارسی عمید

سرازیر

سرازیر
مقابل سرابالا. (آنندراج) ، واژگونه. باژگون:
خودنمایی نتوان کرد به روشن گهران
رفته از سرو سهی عکس سرازیر در آب.
معز فطرت (از آنندراج).
ز زوری که دارد بکشتی شتاب
سرازیر بنمود عکسش در آب.
محمدطاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سرازیر

سرازیر
شیب، سراشیب، نشیب
متضاد: سربالایی، آویخته، سرنگون، معلق، وارو، وارونه، واژگون
متضاد: سربالا، روان، جاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

سرازیری

سرازیری
سرازیر شدن سراشیبی دارای شیب بودن، یا سرازیری قبر. سرازیر شدن مرده به هنگام دفن، سراشیب شیب
فرهنگ لغت هوشیار

سرازیری

سرازیری
نشیب، مقابل فراز.
- امثال:
هر سرازیری یک سربالایی دارد
لغت نامه دهخدا