جدول جو
جدول جو

معنی زاغنول - جستجوی لغت در جدول جو

زاغنول
آلتی است آهنین سر کج و دسته دار که بدان زمین کنند و در قدیم در جنگ نیز بکار میبردند
فرهنگ لغت هوشیار
زاغنول
آلتی است آهنی، سر کج و دسته دار که با آن زمین را بکنند
تصویری از زاغنول
تصویر زاغنول
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاغ نول
تصویر زاغ نول
منقار زاغ، تیر نوک تیز، وسیلۀ آهنی سرکج و دسته دار که با آن زمین را بکنند. در جنگ هم به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاغول
تصویر زاغول
زاغ چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاغولو
تصویر زاغولو
دارای چشمان زاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغ دل
تصویر زاغ دل
سیاه دل قسی القلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغولو
تصویر زاغولو
کسی که چشمان زاغ دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاغ دل
تصویر زاغ دل
((دِ))
سیاه دل، سخت دل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاغ دل
تصویر زاغ دل
سیاه دل، سخت دل، برای مثال زاغ دلان را نفس شوم ده / مغز غلیواژ و سر بوم ده (امیرخسرو - لغتنامه - زاغ دل)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زانوس
تصویر زانوس
(دخترانه و پسرانه)
نام یکی از دو شعبه بزرگ رود چالوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زاغوک
تصویر زاغوک
گلی که به جهت کمان گروهه گلوله کرده باشند مهره کمان گروهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغور
تصویر زاغور
لکلک
فرهنگ لغت هوشیار
جوجه کبوتر، بچه گوسپند یا شتر، کودک ناتوان، سبک چابک طفل کودک، سبک چابک جمع زغالیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغول
تصویر داغول
مکار، حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار
گلوله ای است فلزی که باریسمان از گونیا بیاویزند تا بدان راستی و کجی دیوار یا پایه بنا را معلوم کنند توسط بنایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغلول
تصویر زغلول
طفل، کودک، سبک و چابک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تانول
تصویر تانول
تاتول، آنکه دهانش کج شده باشد، کج دهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناغول
تصویر ناغول
نردبان، پلکان، سقف و پوشش بالای پلکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاغوک
تصویر زاغوک
غالوک، مهره ای از جنس سنگ یا گل، زالوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاغول
تصویر شاغول
شاغول، گلولۀ فلزی آویخته به نخ که در بنّایی برای امتحان کردن کجی یا راستی پایه و دیوار به کار می برند، شاقول، شاهول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاغنو
تصویر کاغنو
کرمی است سیاه و سرخ و زهر دار ذروح، کرم شب تاب
فرهنگ لغت هوشیار
زینه پایه سقف دارنردبان مسقف، پوششی که دربام خانه روی نردبان سازند تا برف و باران برآن نبارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغول
تصویر داغول
مکار، حیله گر، دغول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاغوک
تصویر زاغوک
گلی که به جهت کمان گروهه گلوله کرده باشند، مهره کمان گروهه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاغور
تصویر زاغور
((وَ))
لک لک، لقلق، زاغور، حاجی لک لک، پرنده ای است با پاهای بلند و گردن دراز که در جاهای بلند لانه درست می کند و خزندگان و حشرات را شکار می کند، کنایه از سخنان هرزه و یاوه
فرهنگ فارسی معین
ابزاری در بنایی برای تراز کردن دیوار و آن قطعه فلزی مخروطی شکل است که به انتهای ریسمان بنایی بسته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناغول
تصویر ناغول
نردبان، سقف و پوشش بالای پلکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داغول
تصویر داغول
مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاول
تصویر زاول
شعبه ایست از موسیقی قدیم زاولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زانو
تصویر زانو
مفصل بین راه و ساق پا را زانو گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغول
تصویر اغول
ترکی کودک، دلدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زانو
تصویر زانو
مفصل بین ران و ساق پا که پا از آنجا خم و راست می شود، خمیدگی میان لوله
به زانو درآمدن: کنایه از مغلوب شدن
به زانو درآوردن: مغلوب کردن
زانو زدن: زانو بر زمین نهادن، به زانو نشستن، دو زانو نشستن، کنایه از نشستن روی دو زانو برای ادب و فروتنی یا التماس نزد کسی
پس زانو نشستن: کنایه از بر زمین نشستن و زانوها را در بغل گرفتن به حالت غم و اندوه، برای مثال پس زانو منشین و غم بیهوده مخور / که ز غم خوردن تو رزق نگردد کم و بیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زانو
تصویر زانو
مفصل بین ران و ساق پا
فرهنگ فارسی معین