جدول جو
جدول جو

معنی ریکاشه - جستجوی لغت در جدول جو

ریکاشه
جوجه تیغی، برای مثال کسی کرد نتوان ز زهر انگبین / نسازد ز ریکاشه کس پوستین (عنصری - ۳۶۱)
تصویری از ریکاشه
تصویر ریکاشه
فرهنگ فارسی عمید
ریکاشه
(شَ / شِ)
رکاشه. ریکاسه. (از لغت فرس اسدی). بروزن و معنی ریکاسه است که خارپشت بزرگ تیرانداز باشد. (برهان). رجوع به ریکاسه و رکاشه و خارپشت شود
لغت نامه دهخدا
ریکاشه
خار پشت کلان تیر انداز
تصویری از ریکاشه
تصویر ریکاشه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریحانه
تصویر ریحانه
(دخترانه)
ریحان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راکاره
تصویر راکاره
بدکاره، فاحشه، قحبه، روسپی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکاشه
تصویر رکاشه
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریحانه
تصویر ریحانه
دستۀ ریحان، از سبزی های خوردنی خوش بو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، سپرغم، شاه اسپرغم، نازبو، ضیمران، ضومران، ونجنک، اسفرغم، اسفرم، اسپرم، سپرهم، سپرم، شاه اسپرم، شاه سپرغم، شاه سپرم، شاه پرم، شاسپرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکانه
تصویر پیکانه
پیکان، قطعۀ فلزی نوک تیزی که بر سر تیر یا نیزه نصب کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریزابه
تصویر ریزابه
آبی که از جایی در نهری فرومی ریزد، رود یا جویی که به رود دیگر می ریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیکاره
تصویر بیکاره
بیکار، بی هنر، ولگرد، بی فایده
فرهنگ فارسی عمید
(فِ سِ)
گوشتی که به قطعات بریده و در سوس پخته شده باشد. و آن شامل انواع مختلف است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
زیکاشه. خارپشت. (ناظم الاطباء). خارپشت را گویند، به شین معجمه (زیکاشه) هم آمده. (آنندراج). رجوع به ریکاسه و ریکاشه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / شِ)
دهی است از دهستان بهی در بخش بوکان شهرستان مهاباد که در 26 هزارگزی خاور بوکان و 26 هزارگزی خاور شوسۀ بوکان به میاندوآب قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 501 تن سکنه دارد. آب آن از زرینه رود و محصول آن غله و چغندر وتوتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
یکی از قلل معروف سلسلۀجبال سیرانواده واقع در خطۀ اندلس (اسپانیا) دارای 3470 گز بلندی. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ نَ / نِ)
پیکان. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(حَ / حِ نَ)
وصف است. متبختر و متکبر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زن خرامان. (ناظم الاطباء). رجوع به حیک و حیکان شود
لغت نامه دهخدا
(حُ یَ نَ)
متکبر. (منتهی الارب). زن خرامان. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(رَ شَ)
نان خشک نرم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به رشراش و رشرش شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
رکاسه. ریکاشه. به زبان اهل مرو خارپشت کلان را گویند و به عربی قنفذ خوانند. (برهان). خارپشت بزرگ تیرانداز. (ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری). خارپشت. (فرهنگ جهانگیری) (از صحاح الفرس). به معنی اشغر است و صحیح آن ژیکاسه است. (انجمن آرا). رکاسه. ریکاشه. صاحب انجمن آرا می نویسد صحیح ژیکاسه است، نمی دانم دلیلش چیست. قدیمترین نسخۀ اسدی (766ه. ق.) ریکاسه دارد. (یادداشت مؤلف) :
نتوان یافت از کدو گوداب
نه ز ریکاسه جامۀ سنجاب.
عنصری.
کسی کرد نتوان ز زهر آبگین
نسازد ز ریکاسه کس پوستین.
عنصری.
همی تا سمور است و سنجاب چین
نپوشد ز ریکاسه کس پوستین.
اسدی.
رجوع به رکاشه و ریکاشه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ شَ / شِ)
رکاسه. (ناظم الاطباء). رکاسه است که خارپشت تیرانداز باشد. (برهان). ریکاشه. (فرهنگ فارسی معین). به معنی رکاسه است. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به رکاسه و ریکاشه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیکاره
تصویر سیکاره
پارسی تازی گشته سه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریدانه
تصویر ریدانه
بزانه (نسیم) وزانه باد نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریکاسه
تصویر ریکاسه
خار پشت کلان تیر انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکاشه
تصویر رکاشه
خار پشت کلان تیر انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکاره
تصویر بیکاره
بیکار، بیهنر، ولگرد، بیفایده بیسود بیمصرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راکاره
تصویر راکاره
زن فاحشه و بدکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکانه
تصویر پیکانه
پیکان
فرهنگ لغت هوشیار
گوشتی که بقطعات بریده و در سوس پخته شده باشد و آن شامل انواع مختلف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریحانه
تصویر ریحانه
دسته شاد اسپرم، از نام های تازی بر زنان دسته ریحان دسته شاهسپرغم
فرهنگ لغت هوشیار
مطلق مربا، مربایی که از دوشاب پزند:) او را که عفت تو شایع است... و لذت ریچار تو معلوم... (روضه العقول)، مربا یا خوراکی که از چند چیز که از سازند، هر چیز که از شیر گوسفند پزند، هر سخن در هم و بر هم کلام نامربوط لیچار ریچال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریوانه
تصویر ریوانه
برقع و پرده و حجاب و نقاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریحانه
تصویر ریحانه
((رَ یا رِ نِ))
دسته ریحان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریمازه
تصویر ریمازه
((زِ))
جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راکاره
تصویر راکاره
((رِ))
زن بدکاره، روسپی
فرهنگ فارسی معین
((فِ س))
گوشتی که به قطعات بریده و در سسس پخته شده باشد و آن شامل انواع مختلف است
فرهنگ فارسی معین