جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ریمازه

ریمازه

ریمازه
ریماز. جامه. (از دیوان ناصرخسرو ذیل ص 394) :
بدین نیکوتن اندر جان زشت است
چو ریمازه ست در زین غرازه.
ناصرخسرو.
رجوع به ریماز شود
لغت نامه دهخدا

رمازه

رمازه
زن بلایه کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بَغی ّ. (اقرب الموارد). قحبه. روسپی، بن مردم که سوراخ مردم باشد. (منتهی الارب). اِست. (اقرب الموارد). کون، پیه است در چشم زانو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گروهی که موج می زند از انبوهی. (مهذب الاسماء). لشکر گران و انبوه که گویی اطراف و نواحی می جنبد به حرکت ایشان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

ریازه

ریازه
پیشۀ بنا. (منتهی الارب). پیشه و شغل بنایی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ریماز

ریماز
ریماد، یک نوع جامۀ لطیف، (ناظم الاطباء)، جامه، (شرفنامۀ منیری)، نوعی ازجامۀ لطیف بود و آن را گیماز هم خوانند، (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری)، رجوع به ریمز و ریماد شود
لغت نامه دهخدا