جدول جو
جدول جو

معنی ریخبین - جستجوی لغت در جدول جو

ریخبین
قره قروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، پینو، کشک سیاه، هلباک، ترف، لیولنگ، ترپک، رخبین، پینوک، هبولنگ
تصویری از ریخبین
تصویر ریخبین
فرهنگ فارسی عمید
ریخبین
کبح، چیزی سیاه و بسیار ترش که ازآرد میده و شیر گوسپند سازند، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان)، گویا لهجه ای از رخبین است، رجوع به رخبین شود، گیاه خشک، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ریخبین
ماده ای است از لبنیات و آن ترف سیاه (ترف) و چیزیست مانند قرقروت که از آب کشک یا دوغ گیرند. رنگ آن سرخ مایل بسیاهی و ترش مزه است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
دارای قوۀ بینایی دقیق، کنایه از دقیق، کنجکاو و باهوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریاحین
تصویر ریاحین
ریحان ها، جمع واژۀ ریحان، از سبزی های خوردنی خوش بو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، اسپرغم، سپرغم، شاه اسپرغم، نازبو، ضیمران، ضومران، ونجنک، اسفرغم، اسفرم، اسپرم، سپرهم، سپرم، شاه اسپرم، شاه سپرغم، شاه سپرم، شاه پرم، شاسپرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریزبین
تصویر ریزبین
ریزبیننده، دارای دقت زیاد، میکروسکوپ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریختنی
تصویر ریختنی
پاشیدنی، افشاندنی، هر چیزی که بتوان آن را از ظرفی به ظرف دیگر ریخت
هر ظرف یا آلتی که آن را از چدن یا فلز دیگر در قالب ریخته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخبین
تصویر رخبین
قره قروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، ترف، لیولنگ، ترپک، پینوک، هلباک، ریخبین، هبولنگ، کشک سیاه، پینو برای مثال خوان تو همی بینم چون خانۀ کردان / آراسته همواره به شیراز و به رخبین (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهابین
تصویر رهابین
نگهبانان راه، جمع واژۀ رهبان، راهب ها، پارسایان مسیحی، دیرنشین ها، جمع واژۀ رهبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخبینه
تصویر رخبینه
راتیانج، صمغ درخت صنوبر، رخینه، رشینه، ریتانج، راتینج
فرهنگ فارسی عمید
که موجودات ریز را ببیند،
میکروسکوپ، (یادداشت مؤلف) (فرهنگ فارسی معین)، خردبین، (فرهنگ رازی)
لغت نامه دهخدا
(رُ / رَ)
دوغ ترش سخت نشده. (ناظم الاطباء) (از برهان) (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). دوغ شتر باشد. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ اوبهی). کبح. (السامی فی الاسامی). و این غیر ترف است که معنی کشک دارد، چه ترف را مصل ترجمه میکنند. (السامی فی الاسامی). در کتب طب درباب حقیقت رخبین که مادۀ ترشی است اختلاف است، بعضی آنرا ترف (قراقوروت) نوشتند و بعضی ماست ترش و هکذااقوال دیگر و خود لفظ مفرس از سریانی است و گویا جهت اختلاف اطباء در معنی آن اختلاف ولایتها بوده در معانی آن که در شام مادۀ ترش مخصوصی را رخبین میگفتند ودر عراق مادۀ ترش دیگری را میگفتند، اما همه متفقند که آن ماده از شیر است. (فرهنگ نظام) :
رخبین شکر است پیش آن ترک خنک
کز سرکۀ هندوی ترشروی تر است.
امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظام).
، دوغ ترش سخت شده همچو پنیر. (ناظم الاطباء) (از برهان) (لغت محلی شوشتر). آب پنیر. (از شعوری ج 2 ص 25) ، هر چیز که از دوغ ترش سازند. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از لغت محلی شوشتر خطی) ، چیزی مانند قراقروت سیاهرنگ و ترش که از کشک و آرد و شیر سازند. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) (از لغت محلی شوشتر) (از انجمن آرا). چیزی بود ترش چون کشک و از دوغ ترش بغایت کنند و آنرا قروت گویند. (لغت فرس اسدی). کشکی که از دوغ سازند. (حاشیۀ لغت فرس اسدی). قره قوروت. (بحر الجواهر). و رجوع به اختیارات بدیعی و تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رهابین
تصویر رهابین
جمع راهب، هیرسایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاحین
تصویر ریاحین
جمع ریحان، ونجنک ها شاد اسپرم ها جمع ریحان اسپرغمها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
شخص دقیق و کنجکاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریبین
تصویر غریبین
تثنیه غریب: غریب القرآن و غریب الحدیث
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که بتوان آنرا از ظرفی وارد ظرف دیگر کرد، آلت یا ظرفی که از فلزی در قالبی ریخته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته رخبین ترف ترپک از دوغ ترش سازند رخبین، صمغ صنوبر راتیاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریز بین
تصویر ریز بین
میکروسکوپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریزبین
تصویر ریزبین
میکروسکوپ، خردبین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع راهب، هیرسایان جمع راهب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رای بین
تصویر رای بین
هوشیار، هوشمند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع راکب، شتر سواران سواران جمع راکب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) سواران
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای است از لبنیات و آن ترف سیاه (ترف) و چیزیست مانند قرقروت که از آب کشک یا دوغ گیرند. رنگ آن سرخ مایل بسیاهی و ترش مزه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راغبین
تصویر راغبین
جمع راغب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاحین
تصویر ریاحین
((رَ))
جمع ریحان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رخبینه
تصویر رخبینه
((رُ نِ))
کشک، قره قروت، ماست چکیده، رخبین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریزبین
تصویر ریزبین
میکروسکوپ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
دقیق، کنجکاو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رخبین
تصویر رخبین
((رُ))
کشک، قره قروت، ماست چکیده، رخبینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریز بین
تصویر ریز بین
دقیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ریزبین
تصویر ریزبین
ذره بین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
Perceptive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ریزبینی
تصویر ریزبینی
Granularity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تیزبین
تصویر تیزبین
восприимчивый
دیکشنری فارسی به روسی