جدول جو
جدول جو

معنی رخبینه

رخبینه((رُ نِ))
کشک، قره قروت، ماست چکیده، رخبین
تصویری از رخبینه
تصویر رخبینه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رخبینه

رخبینه

رخبینه
پارسی تازی گشته رخبین ترف ترپک از دوغ ترش سازند رخبین، صمغ صنوبر راتیاج
فرهنگ لغت هوشیار

رخبینه

رخبینه
راتیانَج، صمغ درخت صنوبر، رَخینه، رَشینه، ریتانَج، راتینَج
رخبینه
فرهنگ فارسی عمید

رخبینه

رخبینه
آنچه از رخبین سازند. هر چیز که از دوغ ترش سازند. (ناظم الاطباء) (از برهان) (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). رجوع به رخبین شود، صمغ صنوبر و تربانتین. (ناظم الاطباء) (از برهان)
لغت نامه دهخدا

رخبیره

رخبیره
رخبینه. آب پنیر که به عربی ماء جبن گویند و در برخی از فرهنگها به معنی دوغ و در بعضی ماست خشک شده (کشک) آمده، ولی همه فرهنگها در اینکه از جنس شیر و ماست بدست می آید اتفاق دارند. (از شعوری ج 2 ص 15). و رجوع به رخبین و رخبینه شود
لغت نامه دهخدا

رخبین

رخبین
ماده ای است از لبنیات و آن ترف سیاه (ترف) و چیزیست مانند قرقروت که از آب کشک یا دوغ گیرند. رنگ آن سرخ مایل بسیاهی و ترش مزه است
فرهنگ لغت هوشیار

رخبین

رخبین
قَرَه قُروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، تَرف، لیولَنگ، تَرپَک، پینوک، هَلباک، ریخبین، هبولَنگ، کَشکِ سیاه، پینو برای مِثال خوان تو همی بینم چون خانۀ کردان / آراسته همواره به شیراز و به رخبین (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۶۱)
رخبین
فرهنگ فارسی عمید

رخینه

رخینه
راتیانَج، صمغ درخت صنوبر، رَشینه، رُخبینه، ریتانَج، راتینَج
رخینه
فرهنگ فارسی عمید