جدول جو
جدول جو

معنی ریختنی

ریختنی
پاشیدنی، افشاندنی، هر چیزی که بتوان آن را از ظرفی به ظرف دیگر ریخت
هر ظرف یا آلتی که آن را از چدن یا فلز دیگر در قالب ریخته باشند
تصویری از ریختنی
تصویر ریختنی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ریختنی

ریختنی

ریختنی
آنچه که بتوان آنرا از ظرفی وارد ظرف دیگر کرد، آلت یا ظرفی که از فلزی در قالبی ریخته باشند
فرهنگ لغت هوشیار

ریختنی

ریختنی
پاشیدنی. و افشاندنی و افگندنی و هر چیز که قابل و سزاوار جریان و افشان باشد. (ناظم الاطباء).
- دورریختنی، هر چیز بیکار و بیفایده. (ناظم الاطباء).
، نثار خواه گل باشد و یا زر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از برهان). کنایه از نثار باشد. (انجمن آرا) :
وز مژه در پای شه ارجمند
ریختنی های گهر می فکند.
امیرخسرو دهلوی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

ریشتنی

ریشتنی
درخور ریسیدن. قابل رشتن و ریسیدن. شایستۀ ریشتن. (از یادداشت مؤلف). رجوع به رشتن و ریشتن شود
لغت نامه دهخدا

ریختگی

ریختگی
ریزش و سفک. (ناظم الاطباء). ریزش. (فرهنگ فارسی معین) ... برد و حال نیک نشان دهد (برآمدن نفث به یکبار) یکی ریختگی ماده دوم برآنکه قوه قوی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، هر چیز روان شدۀ در قالب ریخته. (از ناظم الاطباء)، در قالب قرار گرفتن فلز. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا