جدول جو
جدول جو

معنی رویبضه - جستجوی لغت در جدول جو

رویبضه
(رُ وَ بِ ضَ)
مصغر رابضه. (ناظم الاطباء). مرد حقیر و عاجز و از طلب معالی امور بازمانده. (ناظم الاطباء). رجوع به رابضه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روزبه
تصویر روزبه
(پسرانه)
خوشبخت، بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام اصلی سلمان فارسی از یاران معروف پیامبر (ص)، نام اصلی ابن مقفع دانشمند معروف ایرانی قرن دوم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رغیبه
تصویر رغیبه
مفرد واژۀ رغائب، امر خوب و پسندیده، هر چیز پسندیده و مرغوب، عطا و بخشش بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روینده
تصویر روینده
آنچه از زمین بروید و سبز شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روییده
تصویر روییده
رسته، گیاهی که از زمین سر درآورده و سبز شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روباه
تصویر روباه
پستانداری گوشت خوار از خانوادۀ سگ ها با گوش های بلند، پوزۀ دراز و موهای نرم
روباه ترکی: در علم زیست شناسی سیخول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبیده
تصویر روبیده
جاروب شده، روفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزبه
تصویر روزبه
بهروز، نیک روز، خوشبخت
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
هر چیز که از روی ساخته شده باشد. (ناظم الاطباء). رویین. (فرهنگ فارسی معین). از روی، چنانکه رویینه خم و غیره. (از یادداشت مؤلف) :
ز رویینه آلت به خروارها
ز سیمینه چندان که انبارها.
اسدی.
رجوع به رویین شود، برنجین. (ناظم الاطباء).
- رویینه استخوان، که استخوان محکم و استواری دارد. که ستون و بنیاد آن استوار است:
ای پیکر منور محرور خون چکان
ثعبان آتشین دم و رویینه استخوان.
خواجوی کرمانی.
- رویینه طاس، طاس رویین. طاس که از روی یا برنج ساخته شود:
ز بس شورش برق رویینه طاس
به گردون گردان درآمد هراس.
نظامی.
- رویینه کاس، دارای کاسۀ رویین. که کاسۀ آن از روی یا برنج باشد:
خروشیدن کوس رویینه کاس
نیوشنده را داد بر جان هراس.
نظامی.
- رویینه کوس، کوس که از روی کرده باشند:
زدند از بر پیل رویینه کوس
جهان شد ز گرد سپه آبنوس.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(ثُ وَ بَ)
تصغیر ثبه و عامه ثبیه گویند
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
رسته. نموکرده. سبزشده و برآمده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ثُ وَ بَ)
نام مولاه ابولهب که نبی صلوات اﷲ علیه و حمزه و ابوسلمه را شیر داده است. در بعض مراجع ثوبیه آمده است. رجوع به ثوبیه شود
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ)
قصبۀ مرکز دهستان رودبنه است از بخش مرکزی شهرستان لاهیجان واقع در 10هزارگزی شمال باختری لاهیجان. منطقه ای است جلگه ای و هوایی معتدل مرطوب دارد. سکنۀ آن 1741 تن است و آب آن از حشمت رود که از شعب سفیدرود است تأمین میشود. محصولش غلات و برنج و ابریشم و کنف و بادام و صیفی، و شغل مردم زراعت است. از بازکیاگوراب راه شوسه دارد و اتومبیل رفت وآمد میکند. بقعه ای بنام آقا سید حسین دارد که بنای آن قدیمی است. اکبرآباد، شاده سر و رعیت محله جزو رودبنه منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نِهْ)
روینه. نقابی که بر روی اندازند. (ناظم الاطباء). رجوع به رویوانه شود
لغت نامه دهخدا
(تَلَ فْ فُ)
رویداء. (ناظم الاطباء). رجوع به رویداء شود
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ / دِ)
هر چیزی که روید و بالد و نمو کند. (ناظم الاطباء) ، کشت بالیده و پرقوت. (آنندراج) :
اگر نیستی کوه غزنین توانگر
بدین سیم روینده و زر کانی.
فرخی.
کوه غزنین ز پی آنکه ببخشی به مراد
زر روینده پدید آورد از سنگ جبال.
فرخی.
گر تو بندۀ اولیایی رو سوی ایشان خرام
تا همی روینده سنگت خار چون خرما شود.
ناصرخسرو.
در او نیست روینده را آبخورد
که گرماش گرم است و سرماش سرد.
نظامی.
که تا سبزه روینده باشد به باغ
گل سرخ تابد چو روشن چراغ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ دِهْ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قصبۀ معمرۀ شهرستان آبادان. 300 تن سکنه دارد. از رود خانه بهمن شیر آبیاری میشود. محصول عمده اش انار و خرما است. ساکنینش از طایفۀآل ابوفرهان هستند. چویبده از دو محل مشهور به یک و دو تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روینده
تصویر روینده
آنچه بروید آنچه رشد و نمو کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویینه
تصویر رویینه
هرچیز که از روی ساخته شده باشد، محکم استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویئه
تصویر رویئه
نگرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویحه
تصویر رویحه
شادمانی پس از اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویغه
تصویر رویغه
ترفند فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاضه
تصویر ریاضه
رام کردن، رنج کشیدن زهنجه تپاس، گوشه نشینی، کوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزبه
تصویر روزبه
روز خجسته، روز بهتر و خوشتر، نیکبخت
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از رده پستانداران گوشتخوار از نوع سگ. پوستش برنگهای سیاه سرخ زرد و بسیار نرم است و آنرا آستر جامه کنند. دمی بزرگ و پر مو دارد و به حیله گری مشهور است. یا روباه زرد آفتاب خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغیبه
تصویر رغیبه
امر خوب و پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحیبه
تصویر رحیبه
مونث رحیب سرزمین پهناور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیبه
تصویر ربیبه
پرستار کودک، دایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبیده
تصویر روبیده
جاروب شده روفته
فرهنگ لغت هوشیار
فرشته همراه فرشته ای که با آدم به زمین آمد، بی دست و پا ناتوان، پره بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویینه
تصویر رویینه
((نِ))
ساخته شده از روی، محکم، استوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربیبه
تصویر ربیبه
((رَ بَ یا بِ))
دختر زن از شوهر سابق
فرهنگ فارسی معین
جانوری است پستاندار و گوشت خوار با دمی بزرگ و پرمو به رنگ های سیاه، زرد و یا سرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روزبه
تصویر روزبه
((بِ))
خوشبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روزبه
تصویر روزبه
عید
فرهنگ واژه فارسی سره