جدول جو
جدول جو

معنی روب - جستجوی لغت در جدول جو

روب
رفتن، پسوند متصل به واژه به معنای روبنده مثلاً جاروب، خاک روب، خانه روب
تصویری از روب
تصویر روب
فرهنگ فارسی عمید
روب
از ممالکی بود که مجاور سرحدات شرقی و شمالی ایران بود و نام عام امرای آنجا را روب خان می گفتند. رجوع به ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ص 524 شود
لغت نامه دهخدا
روب
روفتن، (ناظم الاطباء)، روبیدن: رفت و روب،
روبنده، (ناظم الاطباء)، با کلمات دیگر ترکیب می یابد و معنی اسم فاعلی از آن اراده می شود: پاروب، جاروب، خاشه روب، خانه روب، لاروب،
روفته شده، خاک روب، یعنی خاک روفته شده، (ناظم الاطباء)، و رجوع به رفتن و روفتن شود
لغت نامه دهخدا
روب
نقره. ابوریحان بیرونی در الجماهر در فصلی بعنوان ’فی ذکرالفضه’ آرد: هی (یعنی سیم یا نقره بالرومیه ارجوسا و بالسریانیه سیما و بالفارسیه سیم و بالترکیه کمس (= گمش) و بالهندیه روب - انتهی. روپه. رجوع به روپه شود
لغت نامه دهخدا
روب
سر شیر شیر مسکه دار، سرگشتگی، شوریده رایی، مست خوابی، سستی
تصویری از روب
تصویر روب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روبینا
تصویر روبینا
(دخترانه)
یاقوت سرخ، یاقوت قرمز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خروب
تصویر خروب
خرنوب، درختی با شاخه های گره دار، برگ های مرکب، گل های زرد خوشه ای و میوۀ غلاف دار، دراز، شیرین و شبیه باقلا، سخینوس، کورگیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حروب
تصویر حروب
حرب ها، جنگها، نبردها، جمع واژۀ حرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبر
تصویر روبر
آنچه از روی آن چیزی را برش می دهند، الگو، پارچه یا لباسی که از روی الگو بریده شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
مستمند و فقیر، چنانکه گویی به خاک چسبیده است. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
جمع واژۀ ثرب
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حرب. رزمها. جنگها. کارزارها: با لشکری خبیر به تجارب خطوب و بصیر به عواقب حروب... بدان حدود رفتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری طهران ص 342).
- امثال:
الحروب سجال.
لا شجاعه قبل الحروب
لغت نامه دهخدا
(خَرْ رو)
خرنوب. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به ’خرنوب’ شود، نام گیاهی است که هر جا روید نشان خرابی باشد. خارسم. (محمود بن عمر). فش. (محمود بن عمر). چنگ. چنگک. (یادداشت مؤلف) :
آن زمان کت امتحان مطلوب شد
مسجد دین تو پرخروب شد.
مولوی (مثنوی).
گفت نامت چیست برگوبی دهان
گفت خروبست ای شاه جهان.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(خَرْ)
اسم موضعی است. (معجم البلدان) (منتهی الارب) :
امست امامهصمتی ماتکلمنی
مجنونه ام احسّت اهل خروب
مرت براکب سلهوب فقال لها
ضری الجمیح و مسّیه بتعذیب
ولو اصابت لقالت وهی صادقه
ان الریاضه لاتنضیک کالشیب.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَرْ)
نام اسپ لقمان بن قریع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بمعنی روباه تربک است که به عربی عنب الثعلب خوانند، (برهان قاطع) (آنندراج)، تاجریزی، عنب الثعلب، (ناظم الاطباء)، حب الفنا، (از برهان قاطع ذیل روباه تربک)، رجوع به روباه تربک و عنب الثعلب وتاجریزی شود، روباه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جمع واژۀ درب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اصل این کلمه عربی نیست و عرب آنرا به معنی ’ابواب’ بکار می برد. (از المعرب جوالیقی). رجوع به درب شود: اهالی شهر در دروب و محلات ممتنع شدند. (جهانگشای جوینی). یکی چند بر این سیاق اعباء مشاق را دست تحمل می دادم و در باب اوضاع و اساس دروب و زفاق طریق اسواق... به ناکام گام می نهادم. (ترجمه محاسن اصفهان آوی)
لغت نامه دهخدا
یکی از صور نام یکی از اجداد جودرز (گودرز) بقول طبری، و صور دیگر آن، اورب، اورث اوب، اوث است. (تاریخ سیستان ص 35 ح)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دیه های دجیل بغداد، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
درم خرد سبک. (منتهی الارب). الدرهم الصغیر الخفیف. (اقرب الموارد). ربج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
مرکّب از: رو + بر، مخفف بریده، الگو. مدل. و رجوع به روبر کردن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
ضعیف و فرومایه. (منتهی الارب). ناتوان و پست. (از اقرب الموارد) ، ناقص الخلقه. (لسان العرب) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ستور رام، مذکر و مؤنث در وی یکسان است، گویند: جمل دروب و ناقه دروب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یا شتر ماده ای که هر گاه لب او را بگیرند و چشم وی را سپوخند در پی شخص رود. (از منتهی الارب). دربوت. تربوت
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
رجل اروب، شوریده عقل. (مهذب الاسماء). مرد سرگشته و شوریده رای
لغت نامه دهخدا
تصویری از تروب
تصویر تروب
مستمند و فقیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حروب
تصویر حروب
رزمها، جنگها، کارزار ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثروب
تصویر ثروب
جمع ثرب، چادر پیه ها چربی های اندرونه چربی ها
فرهنگ لغت هوشیار
ستور رام شتر رام، جمع درب، از ریشه پارسی دروازه ها جمع درب دروازه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروب
تصویر اروب
سرگردان، تن آسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبر
تصویر روبر
الگو
فرهنگ لغت هوشیار
خروب: پارسی تازی گشته خرنوب درختی است از تیره پروانه واران شبیه بدرخت گردو و دارای گلهای زرد. میوه اش در غلافی دراز شبیه باقلا جای دارد. طعم آن شیرین است و از آن رب سازند، قسمی از آن بوته ایست مرتفع و خاردار دارای شاخه های متفرق و گلهای زرد رنگ خرنوب نبطی، خرنوب یا خرنوب شامی. واحد وزن معادل یک قیراط بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروب
تصویر دروب
((دُ))
جمع درب، دروازه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حروب
تصویر حروب
((حُ))
جمع حرب، جنگ ها، رزم ها، کارزارها
فرهنگ فارسی معین
روباه
فرهنگ گویش مازندرانی
جوراب
فرهنگ گویش مازندرانی