- رهنمون
- دلیل
معنی رهنمون - جستجوی لغت در جدول جو
- رهنمون
- دلیل هادی نماینده راه
- رهنمون ((رَ نُ))
- هادی
- رهنمون
- راهنما، رهبر، آنکه راهی را به کسی نشان داده و او را راهنمایی کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هدایت دلالت، بدرقه
راهنمایی، رهبری، هدایت، برای مثال کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک / رهنمونیم به پای علم داد نکرد (حافظ - ۲۹۲)
هدایت، بدرقه
توصیه، هدایت
راهنما، رهبر
آنکه راهی را به کسی نشان می دهد و او راهنمایی می کند، رهبر
شرح، روشن گری
عمل راهنمون راهنمایی رهبری
راهنمایی و رهبری، هدایت
راهنما، رهبر، ره نماینده، هادی، دلیل
زمین هموار، دشت، مقابل آسمان، زمین
دشت و صحرا و زمین هموار خالی از بلندی و پستی که بتازی قاع خوانند، ساده، صحرای بی درخت
دشت، صحرا، زمین هموار، خشکی، هامن
راهنما، آنکه راهی را به دیگری نشان می دهد و او را راهنمایی می کند، راه نماینده، رهبر، پیشوا، نقشه یا هر چیز دیگر که کسی از روی آن راه و مقصد خود را پیدا می کند
جمع رهن، گرویی ها گروگان ها جمع رهن گروها گروگان
پسوند متصل به واژه به معنای نماینده مثلاً رهنمون، اشاره، رمز، مثل، مانند
نماینده، هادی، دلیل، راه نماینده، رهنما، نشان دهنده