جدول جو
جدول جو

معنی رهنمونی

رهنمونی
(رَ نُ / نِ / نَ مو)
عمل و صفت رهنمون. (ناظم الاطباء). رهنمایی. راهنمایی. راهنمونی. ارشاد. (یادداشت مؤلف). استهداء. (منتهی الارب) :
چه چاره است و درمان این کار چیست
درین رهنمونی مرا یار کیست.
فردوسی.
کسی را که یزدان فزونی دهد
خردمندی و رهنمونی دهد.
فردوسی.
بدان رهنمونی منت ساختم
چو بستیش بردوش من تاختم.
اسدی.
پیش یونس آمدند به رهنمونی بز. (مجمل التواریخ و القصص).
مرا این رهنمونی بخت فرمود
که تا شه باشد از من بنده خشنود.
نظامی.
رجوع به راهنمونی و مترادفات کلمه شود، بدرقه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا