جدول جو
جدول جو

معنی رهنما

رهنما((رَ نَ یا نِ یا نُ))
پیشوا، هادی، بلد، بلد راه، کسی که مسیر را می داند، راهنما
تصویری از رهنما
تصویر رهنما
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رهنما

رهنما

رهنما
راهنما، آنکه راهی را به دیگری نشان می دهد و او را راهنمایی می کند، راه نماینده، رهبر، پیشوا، نقشه یا هر چیز دیگر که کسی از روی آن راه و مقصد خود را پیدا می کند
رهنما
فرهنگ فارسی عمید

رهنما

رهنما
غلامحسین بن محمد. دانشمند مشهور عصر حاضر و متخصص در فنون ریاضی (تولد در شیراز 1299 هَ. ق. وفات در تهران 1365 هجری قمری / 1325 هَ. ش.). پدرغلامحسین، میرزا محمد از علمای روحانی عهد ناصرالدین شاه قاجار بود. وی پس از کسب تحصیلات مقدماتی در شیراز همراه پدر به تهران آمد و به نزد نجم الدوله عبدالغفار، علوم ریاضی را تکمیل کرد و در آن رشته متخصص گردید. رهنما از سال 1321 هَ. ق. تا پایان عمر در مدارس مختلف تهران (علمیه، دارالفنون، مدرسه ایران و آلمان، مدرسه علوم سیاسی، دارالمعلمین مرکزی، دانشکدۀ فنی) به تدریس ریاضیات، هیأت، فیزیک و شیمی اشتغال داشت، و مدتی هم ریاست دانشکدۀ فنی (تهران) را به عهده داشت. در سال 1324 هَ. ش در سه کابینه سمت وزارت فرهنگ به عهدۀ او بود. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

رهنما

رهنما
راه نما. رهنمون. رهبر. ره نمای. ره نماینده. (یادداشت مؤلف). دلیل و هادی و نمایندۀ راه و مرشد. (ناظم الاطباء). رهبر و هادی و دلیل. (آنندراج) :
خیال تو همه شب ره به کوی من دارد
اگرچه بخت مرا رهنما به کوی تو نه.
خاقانی.
ماه بی گفتن چو باشد رهنما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا.
مولوی.
، ناخدا و ملاح و بدرقه. (ناظم الاطباء). رجوع به رهنمای و راهنما شود
لغت نامه دهخدا

راهنما

راهنما
کسی که راهی را به دیگری نشان می دهد و او را راهنمایی می کند، راه نماینده، رهبر، پیشوا، نقشه یا هر چیز دیگر که کسی از روی آن راه و مقصد خود را پیدا می کند
راهنما
فرهنگ فارسی عمید