- رستگاری
- خلاص، نجات
معنی رستگاری - جستجوی لغت در جدول جو
- رستگاری
- رهایی، نجات، یافتگی
- رستگاری
- آزادی، رهایی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آزادی و رهائی و خلاص و نجات یافته
نجات یافته، آزاد، رها، آسوده، رستار
اقتدار
توقیف
محکمی، قرصی، متانت
عمل درستکار درست کرداری
مددکاری، حمایت
گرفتن دست کسی به اعانت، دستیاری، کمک، یاری
مغلوب زتون
با دست کار کردن، صنعت یدی، دست بردن در چیزی تصرف کردن، مرمت
درستکاری، تقدس تدین، امانت، عدالت
تیمار داری، تیمار، خدمت
اساس، بنیان، برای مثال ز قلب درگه او ساز شستگانی عمر / که قلب کعبه کند شستگانی محراب (ابوالفرج رونی - ۲۵) ، بنیاد و پی عمارت
دست کسی را گرفتن و به او کمک کردن، کمک، یاری، مدد، گرفتار ساختن و اسیر کردن کسی
محکمی، استحکام، محکم کاری، در امور نظامی درجۀ استوار داشتن. استوار، استقامت، ثبات، پایداری، اطمینان
در تازی نیامده رایزنی سباری عمل وشغل مستشار، اداره ای که مستشاران در آن کار کنند
محکمی، سختی، ثبات، پایداری، امن یت، اطمینان
کمک، اعانت، اسیر کردن
شغل و عمل پرستار، مراقبت کردن از شخصی که توانایی انجام کارهای روزمرۀ خود را ندارد
کمک، امداد، معاونت
Camouflaged
Manipulation
замаскированный
манипуляция
getarnt
Manipulation
замаскований
маніпуляція
zamaskowany
manipulacja