- ربع
- چهارک
معنی ربع - جستجوی لغت در جدول جو
- ربع
- انتظار کشیدن چهار یک چیزی، یک چهارم، ربع دانگ
- ربع
- چهار یک، یک چهارم چیزی، پانزده دقیقه
ربع مسکون: یک چهارم کرۀ زمین که شامل خشکی های قابل سکونت است
- ربع ((رُ))
- یک چهارم، یک چهارم یک ساعت، پانزده دقیقه
- ربع ((رَ))
- سرا، خانه، جای فرود آمدن جمع ربوع. ارباع
- ربع
- اقامتگاه موقتی، سرا، منزل، ناحیه، سرزمین
چهار یک چیزی را گرفتن
در عروض اجتماع خبن و قطع و بتر است در فاعلاتن که فعل باقی بماند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرد میانه، زن میانه، چهارتا، بویدان، نامه دان
چهار
چهارگوش
چهار زانویی چهار زانو نشستن
اربعه، چهارگانه مثلاً عناصر اربعه
باران بهاری، جای اقامت در فصل بهار
چهار گوش، چهار گوشه، در ریاضیات شکلی هندسی که دارای چهار ضلع مساوی و چهار زاویۀ قائمه باشد، چهارسو
در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر چهار مصراع بگوید که هم افقی خوانده شود و هم عمودی، برای مثال از چهرۀ، افروخته، گل را، مشکن/، افروخته، رخ مرو تو، دیگر، به چمن، گل را، دیگر، خجل مکن، ای مه من/، مشکن، به چمن، ای مه من قدر سمن، چهار زانو
در علوم ادبی در علم عروض مسمطی که هر بند آن چهار مصراع داشته باشد
در موسیقی سازی از ردۀ رباب
در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر چهار مصراع بگوید که هم افقی خوانده شود و هم عمودی،
در علوم ادبی در علم عروض مسمطی که هر بند آن چهار مصراع داشته باشد
در موسیقی سازی از ردۀ رباب
هر چیز چهار گوشه را گویند
Square
quadrado
quadratisch
kwadratowy
квадратный
квадратний
vierkant
cuadrado
carré
quadrato
वर्गाकार
বর্গাকার
persegi
정사각형의
רַבְעִי
mraba