- ذیح
- گرگ، دلیر، اسپ نژاده، بزرگسالی، خوشه، کفتار نر
معنی ذیح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
داروی خشک سوده یا کوفته پراکندنی پاشیدنی در چشم و جراحات ذریره جمع ذرورات، نوعی بوی خوش عطر ذریره جمع اذره. گروزه (جمعیت)، پشته
آله کلو
مذبوح گلو بریده، چارپایی که قربان کنند چاروای کشتنی. نای بریده، یشتاری یزش کرپان
سر بریدن گاو و گوسفند و مانند آنها
زیر، پایین
آک آهوک (عیب)، نکوهش
دامن کشان رفتن، دنبال، پائین
پراکندگی
ذئب، گرگ
درشت رفتاری، گرد آوردن رمه
باد، نسیم
دور رفتن
پنبه ریز کرده
پخشاب آب پخشیده بر زمین، وستر راهراه (عبای مخطط)
درمنه از گیاهان، چادر یمنی، کوشنده کوشا: مرد، پرهیزنده
باد، هوای متحرک، حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود می آید
زرداب، چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، کلچ، کلخج، کلنج
گرگ، پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، سرحان، ذئب، اغبر، سمسم
آخر چیزی، دامان، دامن، دامن هر چیز، پایین، دنباله، دم
گلو بریدن، سر بریدن گاو یا گوسفند، خفه کردن، کشته، سربریده، گلوبریده
پر گیاهی، فراخسالی، ارزانی ارزان شدن
پلشت خونریم، ریم چرک، زرداب زرد آب، ریم (چرک) بی آمیزش، خون ریم چرک پلشت
درشتی ستبری ستبردرشت
((ذُ بَ))
فرهنگ فارسی معین
گزر دشتی، زردک صحرایی، نوعی قارچ، قسمی سماورغ، گیاهی است شیرین و آن را گلی سرخ است و شترمرغ خورد
((ذِ بْ))
فرهنگ فارسی معین
بریدن سر گاو و گوسفند و مانند آن، بسمل کردن، خفه کردن، خبه کردن، پاره کردن، ذبح شده، سر بریده
((ذَ یا ذِ یْ))
فرهنگ فارسی معین
دامن جامه، پایین هر چیز، آخر هر چیز، جمع اذیال، دنباله، پایین، دامنه، بخشی در پایین کتاب که برای توضیح بعضی مطالب متن نویسند، رساله یا کتابی که در تکمیل مطالب کتاب دیگر نویسند
منتشر شدن بوی خوش
مذبوح، گلوبریده شده، حیوانی که برای کشتن و قربانی کردن لایق باشد، گوسفند کشتنی، گوسفند قربانی، لقب اسماعیل پسر حضرت ابراهیم، ذبیح الله
درمنه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ راست و سخت، برگ های ریز و بریده و پوشیده از کرک های سفید و گل های خوشه ای سرخ یا زرد رنگ که بلندیش تا نیم متر می رسد و آب و شیرۀ تلخ آن در طب به کار می رود، علف جاروب، ورک
راندن دور کردن سیلی زدن، شکافتن، کوبیدن