معنی قیح - فرهنگ فارسی معین
معنی قیح
- قیح((قَ یا قِ))
- زردآب، ریم (چرک) بی آمیزش، خون ریم، چرک، پلشت
تصویر قیح
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قیح
قیح
- قیح
- زرداب، چِرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رِم، ریم، سیم، سَخ، شُخ، وَسَخ، پیخ، پَژ، فَژ، کورَس، کُرَس، کُرسِه، هُو، هُبَر، بَخجَد، بَهرَک، خاز، دَرَن، کَلچ، کَلَخج، کِلَنج
فرهنگ فارسی عمید
قیح
- قیح
- پلشت خونریم، ریم چرک، زرداب زرد آب، ریم (چرک) بی آمیزش، خون ریم چرک پلشت
فرهنگ لغت هوشیار