نام موضعی است، نام کوهی به دیار بنی کلاب در برابر ملیحه و بدانجا آبی است، نام موضعی در مصادر وادی المیاه، بنی نفیل بن عمرو بن کلاب را، جایگاهی به اطراف رقق. بنی عمرو بن کلاب را، کوهی از اقبال هضب النخل بدان سوی جایگاه مذکور، و بعضی گفته اند ذوالبان از دیار بنی البکاء است. و ابوزیاد گفته است ذوالبان هضبه ای است که بدانجا بان روید
نام موضعی است، نام کوهی به دیار بنی کلاب در برابر ملیحه و بدانجا آبی است، نام موضعی در مصادر وادی المیاه، بنی نفیل بن عمرو بن کلاب را، جایگاهی به اطراف رقق. بنی عمرو بن کلاب را، کوهی از اقبال هضب النخل بدان سوی جایگاه مذکور، و بعضی گفته اند ذوالبان از دیار بنی البکاء است. و ابوزیاد گفته است ذوالبان هضبه ای است که بدانجا بان روید
دهی از دهستان خانیۀ بخش شبستر شهرستان تبریز، شش کیلومتری جنوب شبستر، چهارکیلومتری شوسۀ صوفیان و سلماس، جلگه ای و هوای آن معتدل است، دارای 2800 تن سکنۀ شیعه، آب آن از چشمه تأمین می شود و محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) : گفت شخصی ... از کوههای مرند و وایقان پیش شیخ یعقوب می آید، (تاریخ مبارک غازانی، رشیدالدین فضل اﷲ چ کارل یان ص 152)
دهی از دهستان خانیۀ بخش شبستر شهرستان تبریز، شش کیلومتری جنوب شبستر، چهارکیلومتری شوسۀ صوفیان و سلماس، جلگه ای و هوای آن معتدل است، دارای 2800 تن سکنۀ شیعه، آب آن از چشمه تأمین می شود و محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) : گفت شخصی ... از کوههای مرند و وایقان پیش شیخ یعقوب می آید، (تاریخ مبارک غازانی، رشیدالدین فضل اﷲ چ کارل یان ص 152)
یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان قوچان است که در شمال غربی قوچان واقع است و کلیۀ قرای آن عموماً درجنوب (راه شوسۀ قوچان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و محصول عمده آن غلات و انگور و صنایع دستی زنان قالیچه و پلاس بافی است. این دهستان از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و مجموع سکنۀ آن در حدود 9242 تن است که عموماً از طوایف زعفرانلو هستند. قرای عمده آن عبارت است از استاد که 999 وبزرل آباد که 631 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) قصبۀ مرکز دهستان مایوان است که در بخش حومه شهرستان قوچان و در 51 هزارگزی شمال غربی قوچان و 22 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی قوچان به بجنورد واقع است و 2225 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، و رجوع به مادۀ قبل شود
یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان قوچان است که در شمال غربی قوچان واقع است و کلیۀ قرای آن عموماً درجنوب (راه شوسۀ قوچان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و محصول عمده آن غلات و انگور و صنایع دستی زنان قالیچه و پلاس بافی است. این دهستان از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و مجموع سکنۀ آن در حدود 9242 تن است که عموماً از طوایف زعفرانلو هستند. قرای عمده آن عبارت است از استاد که 999 وبزرل آباد که 631 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) قصبۀ مرکز دهستان مایوان است که در بخش حومه شهرستان قوچان و در 51 هزارگزی شمال غربی قوچان و 22 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی قوچان به بجنورد واقع است و 2225 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، و رجوع به مادۀ قبل شود
در عقد الفرید ذیل حرب قیس و تمیم، یوم السریان ... آمده است: ثم اغار بعد ذلک یزید بن الصعق علی عصافیر النعمان بذی لیان، وذولیان: عن یمین العرنیین، (عقدالفرید ج 6 ص 42)
در عقد الفرید ذیل حرب قیس و تمیم، یوم السریان ... آمده است: ثم اغار بعد ذلک یزید بن الصعق علی عصافیر النعمان بذی لیان، وذولیان: عن یمین العرنیین، (عقدالفرید ج 6 ص 42)
موضعی است به نجد در شعرو گفته اند که مراد شاعر بوانه بوده است و ها را برای قافیه سقط کرده است. (مراصد الاطلاع). زفیان گوید: ماذا تذکرت من الأظعان طوالعاً من نحو ذی بوان
موضعی است به نجد در شعرو گفته اند که مراد شاعر بوانه بوده است و ها را برای قافیه سقط کرده است. (مراصد الاطلاع). زفیان گوید: ماذا تذکرت من اَلأَظعان طوالعاً من نحو ذی بوان
نام جایگاهی و بدانجا چاهی است موسوم به بئر ذی اروان. و آن جایگاه را ذروان و چاه را نیز بئر ذروان نامند. و در این چاه لبیدبن اعصم یهودی رسول صلوات الله علیه را جادوئی کردن میخواست
نام جایگاهی و بدانجا چاهی است موسوم به بئر ذی اروان. و آن جایگاه را ذروان و چاه را نیز بئر ذروان نامند. و در این چاه لبیدبن اعصم یهودی رسول صلوات الله علیه را جادوئی کردن میخواست
علقمه بن علس. یا علقمه بن شراحیل بن علس بن ذی جدن ملک البون. و در عقد الفرید ذیل ذوجدن آمده است: و من ولده علقمه بن شراحیل، ذوقیفان الذی کانت له صمصامه عمرو بن معدیکرب و قد ذکره عمرو فی شعره حیث یقول: و سیف لابن ذی قیفان عندی تخیر نصله من عهد عاد. (عقدالفرید ج 3 ص 320). و در تاج العروس ذیل ضرس آرد: (و ضرس العیر) و فی بعض النسخ البعیر و هو خطا (سیف علقمه بن ذی قیفان) الحمیری قال ربع الهمدانی حین قتل قیفان: ضربت بضرس العیر مفرق رأسه فخر و لم یصبر بحقک باطله. و در ردیف ’قاف’ آمده است: ذوقیفان اهمله الجوهری و صاحب اللسان و قال الصاغانی هو لقب علقمه بن عبس هکذا فی النسخ و مثله فی جمهره بن الکلبی و وجد فی نسخ العباب و التکمله علس باللام و هو ذوجدن بن الحرث بن زید بن الغوث بن الاصغر بن سعد بن عوف بن عدی الحمیری او ذوقیفان بن مالک بن زید بن ولیعه بن معبد بن سباء الاصغر بن کعب بن زید بن سهل و قرأت فی جمهره الانساب لابی عبید ما نصه و ذوجدن اسمه عبس بن الحرث من ولده علقمه بن شراحیل و هو ذوقیفان کان ملک البون و البون مدینه لهمدان قتله زید بن مرسب الهمدانی جد سعید بن قیس بن زید و ملک بعده مرثدبن علس الذی اتاه امروءالقیس یستمده علی بنی اسد و فی ذی قیفان یقول عمرو بن معدی کرب (رض) : و سیف لابن ذی قیفان عندی تخیره الفتی من قوم عاد. (تاج العروس)
علقمه بن علس. یا علقمه بن شراحیل بن علس بن ذی جدن ملک البون. و در عقد الفرید ذیل ذوجدن آمده است: و من ولده علقمه بن شراحیل، ذوقیفان الذی کانت له صمصامه عمرو بن معدیکرب و قد ذکره عمرو فی شعره حیث یقول: و سیف لابن ذی قیفان عندی تخیر نصله من عهد عاد. (عقدالفرید ج 3 ص 320). و در تاج العروس ذیل ضِرس آرد: (و ضرس العیر) و فی بعض النسخ البعیر و هو خطا (سیف علقمه بن ذی قیفان) الحمیری قال ربع الهمدانی حین قتل قیفان: ضربت بضرس العیر مفرق رأسه فخر و لم یصبر بحقک باطله. و در ردیف ’قاف’ آمده است: ذوقَیَفان اهمله الجوهری و صاحب اللسان و قال الصاغانی هو لقب علقمه بن عبس هکذا فی النسخ و مثله فی جمهره بن الکلبی و وجد فی نسخ العباب و التکمله علس باللام و هو ذوجدن بن الحرث بن زید بن الغوث بن الاصغر بن سعد بن عوف بن عدی الحمیری او ذوقیفان بن مالک بن زید بن ولیعه بن معبد بن سباء الاصغر بن کعب بن زید بن سهل و قرأت فی جمهره الانساب لابی عبید ما نصه و ذوجدن اسمه عبس بن الحرث من ولده علقمه بن شراحیل و هو ذوقیفان کان ملک البون و البون مدینه لهمدان قتله زید بن مرسب الهمدانی جد سعید بن قیس بن زید و ملک بعده مرثدبن علس الذی اتاه امروءالقیس یستمده علی بنی اسد و فی ذی قیفان یقول عمرو بن معدی کرب (رض) : و سیف لابن ذی قیفان عندی تخیره الفتی من قوم عاد. (تاج العروس)
از حمیر است. (منتهی الارب). و در تاج العروس آمده است: از اذواءحمیر است، وی ابن خنیس بن کربال بن هانی بن اصبح بن زید بن قیس بن صیفی بن زرعه بن سبای اصغر است، ابرهه بن الصباح و محمد بن نضر بن تریم از این قبیله است - انتهی
از حمیر است. (منتهی الارب). و در تاج العروس آمده است: از اذواءحمیر است، وی ابن خنیس بن کربال بن هانی بن اصبح بن زید بن قیس بن صیفی بن زرعه بن سبای اصغر است، ابرهه بن الصباح و محمد بن نضر بن تریم از این قبیله است - انتهی
یکی از اذواءیمن است پسر تبع الاصغر. او پس از تبع الاصغر اقرن بن ابی مالک پادشاهی یافت. صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: مدت پادشاهی او هفتاد سال بود. چون ذوجیشان بپادشاهی بنشست، در عهد دارالاکبر، بقیت طسم و جدیس را بیمامه بشکست و بسیاری بکشت و بعد از آن ذوجیشان در عهد اسکندر بودند (کذا) و روزگار نضربن کنانه، آنچ مانده بودند از این قبیله های (عاد) و ثمود و آنچه یاد کردیم پادشاهی یافتند و عدد ایشان پیدا نبود اندر اول همه بفنا رفتند و اندر ذکر ایشان اعشی گوید: الم تروا ارماً و عادا افناهم اللیل و النهار وانقرضت بعدهم ثمود بما جنی فیهم قدار و جاسم بعدها و طسم قد اوحشت منهم الدیار و حل بالحی من جدیس یوم من الشر مستطار و مر دهر علی صحار فهلکت جهره صحار و متعت بعد هم و بار فلا صحار و لا وبار بادوا وخلوا رسوم دار فاستوطنت بعدهم نزار کانت لهم سودد و حلم و نجده شأنها وقار اخنت علیهم صروف دهر له علی اهله عثار. و اندر کتاب سیر گفته است:ذی جیشان سوی عراق آمد و دارالاکبر او را پذیره شد کارزار (افتاد) و بحرب اندر کشته شد. ولیکن این ذکر در تاریخ حمزه الاصفهانی و هیچ کتابی نیافته ام. واﷲ اعلم. (مجمل التواریخ و القصص. ص 161، 162 و 423). و بعضی نام او را مالک بن تبع الاقرن گفته اند
یکی از اذواءیمن است پسر تبع الاصغر. او پس از تبع الاصغر اقرن بن ابی مالک پادشاهی یافت. صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: مدت پادشاهی او هفتاد سال بود. چون ذوجیشان بپادشاهی بنشست، در عهد دارالاکبر، بقیت طسم و جدیس را بیمامه بشکست و بسیاری بکشت و بعد از آن ذوجیشان در عهد اسکندر بودند (کذا) و روزگار نضربن کنانه، آنچ مانده بودند از این قبیله های (عاد) و ثمود و آنچه یاد کردیم پادشاهی یافتند و عدد ایشان پیدا نبود اندر اول همه بفنا رفتند و اندر ذکر ایشان اعشی گوید: الم تروا ارماً و عادا افناهم اللیل و النهار وانقرضت بعدهم ثمود بما جنی فیهم قدار و جاسم بعدها و طسم قد اوحشت منهم الدیار و حل بالحی من جدیس یوم من الشر مستطار و مر دهر علی صحار فهلکت جهره صحار و متعت بعد هم و بار فلا صحار و لا وبار بادوا وخلوا رسوم دار فاستوطنت بعدهم نزار کانت لهم سودد و حلم و نجده شأنها وقار اخنت علیهم صروف دهر له علی اهله عثار. و اندر کتاب سیر گفته است:ذی جیشان سوی عراق آمد و دارالاکبر او را پذیره شد کارزار (افتاد) و بحرب اندر کشته شد. ولیکن این ذکر در تاریخ حمزه الاصفهانی و هیچ کتابی نیافته ام. واﷲ اعلم. (مجمل التواریخ و القصص. ص 161، 162 و 423). و بعضی نام او را مالک بن تبع الاقرن گفته اند
نغمه گر. نغمه سرا. خواننده. مغنی: مائیم مرغ عرش که بر بانگ ما روند مرغان شب شناس نواخوان صبحگاه. خاقانی. ، آنکه کیف کرده و برای خود آواز می خواند، آنکه تحقیر و استهزا می کند دیگری را و تقلید می کند بانگ و آواز آن را، و آنکه مانند سرود دیگری می سراید. (ناظم الاطباء). رجوع به نواخوانی شود
نغمه گر. نغمه سرا. خواننده. مغنی: مائیم مرغ عرش که بر بانگ ما روند مرغان شب شناس نواخوان صبحگاه. خاقانی. ، آنکه کیف کرده و برای خود آواز می خواند، آنکه تحقیر و استهزا می کند دیگری را و تقلید می کند بانگ و آواز آن را، و آنکه مانند سرود دیگری می سراید. (ناظم الاطباء). رجوع به نواخوانی شود