جدول جو
جدول جو

معنی واخوان

واخوان((خا))
دوباره خواندن، مقابله کتب، مطابقه، امتحان درستی و نادرستی دو قپان
تصویری از واخوان
تصویر واخوان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با واخوان

وا خوان

وا خوان
دوباره خواندن وا خوانی، مقابله کتب مطابقه: (... و نادانی غالب کتاب و عدم اعتنا بواخوان و مقابله را بران بیفزاییم)، امتحان درستی و نادرستی دو قپان
وا خوان
فرهنگ لغت هوشیار

ماخوان

ماخوان
قریه ای بزرگ است از قرای مرو با مناره و جامع و از آن ابومسلم صاحب الدعوه بیرون آمد و احمد بن شبویه بن احمد بن ثابت بن عثمان ماخوانی به آنجا منسوب است. (از معجم البلدان). دهی است به مرو. (منتهی الارب). قریه ای است از قرای مرو که از آن ابومسلم خراسانی صاحب الدعوه بیرون آمد به صحرا. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

واخواه

واخواه
معترض. (از واژه های نو فرهنگستان). کسی که واخواست میکند. در برابر واخوانده. رجوع به واخواست و واخواستن و واخوانده شود
لغت نامه دهخدا

نواخوان

نواخوان
نغمه گر. نغمه سرا. خواننده. مغنی:
مائیم مرغ عرش که بر بانگ ما روند
مرغان شب شناس نواخوان صبحگاه.
خاقانی.
، آنکه کیف کرده و برای خود آواز می خواند، آنکه تحقیر و استهزا می کند دیگری را و تقلید می کند بانگ و آواز آن را، و آنکه مانند سرود دیگری می سراید. (ناظم الاطباء). رجوع به نواخوانی شود
لغت نامه دهخدا

اخوان

اخوان
جمع اخ، برادران از یک پدر و مادر تثنیه اخ دو برادر، در فارسی غالبا بخطا بجای اخوان یعنی برادران بکار برند، جمع اخ برادران دوستان برادر خواندگان. یا اخوان سلطنت. برادران شاه. یا اخوان صدق. یاران راستین. یا اخوان صفا. یاران یکدل و یک جهت، درویشان هم مسلک، اخوان الصفا
فرهنگ لغت هوشیار