- ذواه
- پوست پوسته در گیاهان
معنی ذواه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شاهد، استناد
آوه، آوخ خ
چشیدن
دفاع کننده
دارندگان، صاحبان، مالکان
پیشانی، رستنگاه موی، گیسو، دستگیره شمشیر، گیس از چهره های سپهری، بالا -7 بالا نشینی
آغاز سپید مویی
آمه خوالستان هم آوای تابستان
زرد جولاهه از جانوران
یکبار گداختن، مانده داراک
جمع راوی، باز گویندگان، چمانیان (ساقیان)، آب برکشندگان
خواهنده، آرزومند، طالب
برهنگی، رسوایی، جهمرزی (زنا)، بد خویی
جمع شاه، گوسپندان پوست سر
قوت و غذای زندانیان و اسیران، رواه، برای مثال بندیان داشت بی پناه و زواه / برد با خویشتن به جمله به راه (عنصری - ۳۷ حاشیه)
طعام زندانیان، غذای زندانیان و اسیران
چشیدن، چشیدن مزۀ چیزی، آزمودن طعم و مزۀ چیزی، طبع، طعم
ناصیه، موی بالای پیشانی، موی پیش سر، بلند و بالا از هر چیز
خواستن، پسوند متصل به واژه به معنای خواهنده مثلاً آزادی خواه، بدخواه، خودخواه، دادخواه
شاهد، دلیل، برهان، بینه، مهیمن
((خا))
فرهنگ فارسی معین
امر و ریشه خواستن، در برخی ترکیبات به معنی خواهنده آید، خیرخواه، هواخواه، در بعضی کلمات به معنی خواسته آید، دلخواه
آگاه، شاهد
گواه آوردن: شاهد آوردن، دلیل و حجت آوردن
گواه خواستن: شاهد خواستن
گواه داشتن: شاهد داشتن، دلیل و مدرک داشتن
گواه طلبیدن: شاهد خواستن، گواه خواستن
گواه کردن: شاهد قرار دادن، گواه گردانیدن
گواه گردانیدن: شاهد آوردن، دلیل و حجت آوردن، گواه آوردن
گواه گرفتن: کسی را شاهد قرار دادن
گواه آوردن: شاهد آوردن، دلیل و حجت آوردن
گواه خواستن: شاهد خواستن
گواه داشتن: شاهد داشتن، دلیل و مدرک داشتن
گواه طلبیدن: شاهد خواستن، گواه خواستن
گواه کردن: شاهد قرار دادن، گواه گردانیدن
گواه گردانیدن: شاهد آوردن، دلیل و حجت آوردن، گواه آوردن
گواه گرفتن: کسی را شاهد قرار دادن
وه، در هنگام تعجب از خوبی و زیبایی چیزی گفته می شود
کلمه تحسین که در مقام تعجب و تحسین استعمال میکنند، آه کشیدن، آه گفتن
هنگام تحسین و تعجب گفته می شود