جدول جو
جدول جو

معنی ذواربع - جستجوی لغت در جدول جو

ذواربع(اَ بَ)
چارپا. چاروا. ستور
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضوارب
تصویر ضوارب
ضارب ها، زننده ها، جمع واژۀ ضارب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توابع
تصویر توابع
پیرو، پیروی کننده، در علوم ادبی در دستور زبان فارسی، کلمات مهمل و بی معنی که دنبال بعضی از کلمات گفته و نوشته می شود مانند «پخت» در رخت وپخت و «پاخت» در ساخت و پاخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوارب
تصویر غوارب
غارب ها، مقابل طالع ها، غروب کننده ها، دور شونده ها، در علم زیست شناسی شانه ها، دوش ها، جمع واژۀ غارب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواربه
تصویر مواربه
در بدیع استعمال کلماتی که مضمون آن زننده، باشد اما بتوان با تصحیف و تغییر برخی از کلمات رفع اعتراض کرد و ذم را به صورت مدح درآورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوارع
تصویر شوارع
شارع ها، راههای بزرگ، شاهراه ها، راههای راست، خیابان ها، صاحبان شرع، راهنماها، جمع واژۀ شارع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوارع
تصویر قوارع
جمع واژۀ قارعه، روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، یوم الجمع، روز شمار، روز درنگ، یوم الدین، روز وانفسا، فرجام گاه، روز پسین، یوم الحساب، یوم السبع، یوم التلاقی، رستخیز، روز امید و بیم، یوم القرار، رستاخیز، ستخیز، طامة الکبریٰ، یوم دین، روز بازپرس، روز رستاخیز، یوم الحشر، روز بازخوٰاست، یوم النشور، روز جزا، یوم التّناد، نشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوابه
تصویر ذوابه
ناصیه، موی بالای پیشانی، موی پیش سر، بلند و بالا از هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
نام وادیئی است
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ عَ)
چهارحرفی
لغت نامه دهخدا
(عَ)
با همدیگر زیرکی کردن، آفت رسانیدن، مکر و فریب نمودن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باکسی دستان آوردن. (تاج المصادر) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ بَ / رِ بِ)
مؤاربه. مواربه. رجوع به مواربه شود، (اصطلاح بدیع) در اصطلاح بدیع آن است که متکلم سخنی گوید و بداند که در برابر گفتار او منکری باشد و با حذاقت هرچه تمامتر طریقی برای فرار از انکار منکر بیابد یا آنکه در کلمه ای از کلمات تحریفی روا دارد و یا تصحیفی بکار برد و یا در سیاق عبارت کاهش ویا افزونی کند. استعمال کلماتی موهن که بتوان با تصحیف و تغییر برخی از کلمات رفع اعتراض کرد چنانکه گویند عبدالرحمن جامی ’ساغری’ شاعر را چنین هجو کرد:
’ساغری می گفت دزدان معانی برده اند
هرکجا در شعر من یک نکتۀ خوش دیده اند
خواندم اکثر شعرهایش را یکی معنی نبود
راست می گفت این که معنیهاش را دزدیده اند.))
و چون ساغری از او گله کرد در پاسخ گفت من گفته ام: ’شاعری می گفت...’. (از کشاف اصطلاحات الفنون، یادداشت لغت نامه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام جایگاهی است. شاعر گوید:
اراک من المصانع ذا اراش
و قد ملک السهوله و الجبالا.
(از المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ)
خداوند انگشتان. انگشت ور.
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ اَ بَ)
اصطلاحی موسیقی است، ناقص. یعنی کلمه ای که لام الفعل آن از حروف عله باشد
لغت نامه دهخدا
(شَ رِ)
منسوب است به ابوالشوارب. و او محمد ابوالحسن بن عبدالله بن علی بن محمد بن عبدالملک بن ابوالشوارب بغدادی است و در سال 328 هجری قمری درگذشت. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ بی ی)
منسوب به خرائب مصر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ذَ رِ)
مشکهای شراب. (مهذب الاسماء). خیکهای خرد شراب. (آنندراج). و ربنجنی گوید: لا واحد لها و قیل واحدها ذارع
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
ابن زید بن الغوث بن سعد بن عوف بن عدی بن مالکب بن زید بن سعد بن زرعه و هو حمیر الأصغر. یکی از اقیال یمن است و سیاط اصبحیّه، یعنی تازیانه های اصبحی، منسوب بدوست. و مالک بن انس، صاحب مذهب ازاحفاد او باشد و از این رو او را مالک بن انس اصبحی خوانند. و مؤلف حلل السندسیه ج اول ص 298 گوید: و منهم (ای حمیربن سبا) من ینتسب الی ذی اصبح. قال ابن حزم، هو ذو اصبح بن مالک بن زید من ولد سبا الأصغربن زید بن سهل بن عمرو بن قیس و وصل النسب. و ذکر الحازمی ان ّذا اصبح من کهلان... و رجوع به نفح الطیب ج 1 ص 139 شود. و در عقدالفرید آمده است که: ذواصبح حرث بن مالک بن زید بن الغوث است و ابرهه بن الصباح ملک تهامه از اولاداوست. و مادر او ریحانه دختر ابرهه الاشرم ملک حبشه است و پسر او ابوشمر در رکاب امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب در صفین بشهادت رسید. و هم از فرزندان اوست رشدین بن عریب بن ابرهه سید حمیر بشام به زمان معاویه. ونیز یزید بن مفرّغ الشاعر. (عقدالفرید جزو3 ص 319)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوارب
تصویر شوارب
جمع شارب، بروتها، مو های دراز، رگ های نای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوارب
تصویر غوارب
جمع غارب، دوش ها جمع غارب دوشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوارب
تصویر قوارب
جمع قارب، آبجویان
فرهنگ لغت هوشیار
پیشانی، رستنگاه موی، گیسو، دستگیره شمشیر، گیس از چهره های سپهری، بالا -7 بالا نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوارع
تصویر شوارع
جمع شارع، راههای وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توابع
تصویر توابع
جمع تابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوارب
تصویر جوارب
از ریشه پارسی، جمع جورب، گرب ها گوارب ها پایتابه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوایب
تصویر ذوایب
جمع ذوابه. پیشانیها، روییدنگاههای موی بر پیشانی، گیسوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوائب
تصویر ذوائب
جمع ذوابه. پیشانیها، روییدنگاههای موی بر پیشانی، گیسوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوزرع
تصویر ذوزرع
کشت زار
فرهنگ لغت هوشیار
با همدیگر زیرکی کردن مکر و فریب کردن با هم، آفت رسانیدن بیکدیگر، استعمال کلماتی موهن که بتوان با تصحیف و تغییر برخی کلمات رفع اعتراض کرد چنانکه گویند جامی شاعری بنام (ساغری) را چنین هجو کرد: (ساغری میگفت دزدان معانی برده اند هر کجا در شعر من یک نکته خوش دیده اند) (خواندم اکثر شعر هایش را یکی معنی نبود راست میگفت اینکه معنیهاش را دزدیده اند) و چون ساغری از او گله کرد در پاسخ گفت من گفته ام (شاعری میگفت)
فرهنگ لغت هوشیار
مواربه در فارسی: شکست دادن، فریب دادن، آسیب رساندن با همدیگر زیرکی کردن مکر و فریب کردن با هم، آفت رسانیدن بیکدیگر، استعمال کلماتی موهن که بتوان با تصحیف و تغییر برخی کلمات رفع اعتراض کرد چنانکه گویند جامی شاعری بنام (ساغری) را چنین هجو کرد: (ساغری میگفت دزدان معانی برده اند هر کجا در شعر من یک نکته خوش دیده اند) (خواندم اکثر شعر هایش را یکی معنی نبود راست میگفت اینکه معنیهاش را دزدیده اند) و چون ساغری از او گله کرد در پاسخ گفت من گفته ام (شاعری میگفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالسبع
تصویر ذوالسبع
آنست که در هفت نغمه افتد و بعبارت دیگر فاصله یک هفتم درست است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواربه
تصویر مواربه
((مُ رَ بَ یا رِ بِ))
با همدیگر زیرکی کردن، مکر و فریب کردن با هم، آفت رسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توابع
تصویر توابع
((تَ بِ))
جمع تابع، چاکران، پس روان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذوایب
تصویر ذوایب
((ذَ یِ))
جمع ذؤابه، پیشانی ها، روییدنگاه های موی بر پیشانی، گیسوان
فرهنگ فارسی معین