ضوارب ضوارب جَمعِ واژۀ ضارب. (منتهی الارب). زننده و تپنده. - عروق ضوارب، شرائین. - عروق غیرضوارب، اورده. رگ لغت نامه دهخدا
غوارب غوارب غارب ها، مقابلِ طالع ها، غروب کننده ها، دور شونده ها، در علم زیست شناسی شانه ها، دوش ها، جمعِ واژۀ غارب فرهنگ فارسی عمید
ضواری ضواری ضاری ها، حیوانات شکاری و درنده ها و گوشت خواران مانند شیر، ببر و گرگ، سگهای حریص به شکار، جمعِ واژۀ ضاری فرهنگ فارسی عمید
قوارب قوارب جَمعِ واژۀ قارب. رجوع به قارب شود، جَمعِ واژۀ قاربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قاربه شود لغت نامه دهخدا