جدول جو
جدول جو

معنی ذقط - جستجوی لغت در جدول جو

ذقط
(ذُ قَ)
مگس ریز. ج، ذقطان
لغت نامه دهخدا
ذقط
(ذَ قِ)
مرد خشمناک
لغت نامه دهخدا
ذقط
(تَ)
برجستن طیر بر ماده، فضله افکندن مگس
لغت نامه دهخدا
ذقط
مگس ریزه
تصویری از ذقط
تصویر ذقط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سقط
تصویر سقط
پاره آجر
ویژگی کالای پست و بی بها
دشنام، سهو و خطا در گفتن یا نوشتن
فضیحت، رسوایی
شخص ضعیف و فرومایه
سقط شدن: مردن، تلف شدن حیوان چهارپا
سقط گفتن: دشنام دادن، ناسزا گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقط
تصویر سقط
بچه نارس و مرده که پیش از فرارسیدن هنگام ولادت از شکم مادر بیفتد
سقط جنین: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن، سقط کردن
سقط کردن: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذقن
تصویر ذقن
زنخ، چانه، زنخدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقط
تصویر فقط
منحصراً، تنها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقط
تصویر نقط
نقطه، برای مثال بلاغت نگه داشتندیّ و خط / کسی کاو بدی چیره تر یک نقط (فردوسی - ۶/۲۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
(ذُ قَ طَ)
مرد پلید. رجل خبیث
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
گرفتن چیزی را اندک اندک. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
جمع واژۀ ذقط
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
مرد خشمناک
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقط
تصویر نقط
جمع نقطه، دیل ها، پنده ها، تیل ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقط
تصویر مقط
خامه زن کلک بر
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفتن از زمین، چیدن، درز گرفتن جامه را، پینه کاری، فراگرفتن به دست آوردن برداشته بر چیده بر گرفته، خوشه میوه: افتاده یا ریخته از زمین برداشتن چیزی را، چیدن (دانه و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقط
تصویر فقط
منحصراً، تنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقط
تصویر سقط
غلط و خطا، سهو در حساب و نوشتن کشته، افتاده، بی فایده
فرهنگ لغت هوشیار
ماست بندی درآمیختن کشک خوراندن ماست کشک: پینو (قرت ترکی) کشک پینو ماستینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوط
تصویر ذوط
ناهنجاری آرواره، مردم پست به گونه رمن (به صیغه جمع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذقط
تصویر تذقط
گرفتن چیزی را اندک اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذقن
تصویر ذقن
زدن بر گردن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقط
تصویر بقط
قماش ومتاع خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمط
تصویر ذمط
نای بریده گلو بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقط
تصویر نقط
((نُ قَ))
جمع نقطه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لقط
تصویر لقط
((لَ))
از زمین برداشتن چیزی را، چیدن (دانه و غیره)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فقط
تصویر فقط
((فَ قَ))
منحصراً، تنها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقط
تصویر سقط
((سَ قَ))
خطا، کالای پست، رسوایی، فضیحت
فرهنگ فارسی معین
((سَ یا س قْ))
بچه نارس یا مرده که پیش از فرا رسیدن هنگام ولادت از شکم مادر خارج شود، برف، شبنم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذقن
تصویر ذقن
((ذَ قَ))
زنخ، چانه، جمع اذقان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فقط
تصویر فقط
تنها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سقط
تصویر سقط
بنیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فقط
تصویر فقط
Merely, Solely, Only
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فقط
تصویر فقط
apenas, unicamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فقط
تصویر فقط
только , исключительно
دیکشنری فارسی به روسی