جدول جو
جدول جو

معنی ذش - جستجوی لغت در جدول جو

ذش
(تَ فُ)
سیر کردن و رفتن. دش ّ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گذشته نما
تصویر گذشته نما
فلاش بک (Flashback) یا گذشته نما یکی از تکنیک های روایی مهم در سینما، ادبیات و تلویزیون است که به کمک آن وقایعی از گذشته در میان روایت اصلی داستان نمایش داده می شود. این تکنیک به نویسنده یا کارگردان اجازه می دهد تا به اطلاعات، پس زمینه ها و تجربه های گذشته شخصیت ها یا وقایع قبلی داستان بپردازد که به فهم بهتر داستان و شخصیت ها کمک می کند.
کاربردهای فلاش بک:
1. افزایش درک و فهم شخصیت ها :
- فلاش بک می تواند به مخاطب نشان دهد که چرا یک شخصیت به شکلی خاص رفتار می کند، انگیزه ها و تجربیات گذشته او چه بوده و چگونه این تجربیات بر او تأثیر گذاشته اند.
2. افزایش تعلیق و پیچیدگی داستان :
- استفاده از فلاش بک ها می تواند به پیچیدگی داستان بیافزاید و تعلیق و هیجان بیشتری ایجاد کند. اطلاعات مهم به تدریج و به صورت استراتژیک افشا می شوند.
3. ارائه پس زمینه داستان :
- فلاش بک می تواند به توضیح دادن زمینه تاریخی یا فرهنگی داستان کمک کند و اطلاعاتی را که مخاطب برای درک بهتر داستان نیاز دارد، فراهم کند.
4. ایجاد تغییر در لحن و ریتم داستان :
- فلاش بک می تواند به تغییر ریتم داستان و ایجاد تنوع در نحوه روایت کمک کند. این تکنیک می تواند لحظات آرامش بخش یا تنش زا را به داستان اضافه کند.
نحوه استفاده از فلاش بک در سینما:
1. تکنیک های بصری :
- استفاده از تغییرات رنگ، فیلترهای خاص، یا تغییر در سبک فیلمبرداری می تواند به بیننده کمک کند که بفهمد وارد یک فلاش بک شده است. مثلاً استفاده از رنگ های گرم تر یا سبک بصری متفاوت برای صحنه های فلاش بک.
2. صدا و موسیقی :
- تغییر در موسیقی و صداها می تواند به تماشاگران نشان دهد که وارد یک فلاش بک شده اند. استفاده از صداهای خاص یا موسیقی گذشته نگر می تواند این تغییر را نمایان کند.
3. دیالوگ ها و مونولوگ ها :
- شخصیت ها می توانند از طریق دیالوگ ها یا مونولوگ ها به داستان های گذشته خود اشاره کنند و سپس فیلم با استفاده از فلاش بک ها این داستان ها را نمایش دهد.
مثال هایی از فلاش بک در فیلم های معروف:
1. The Godfather Part II (1974):
- این فیلم به صورت موازی داستان مایکل کورلئونه در زمان حال و ویتو کورلئونه در گذشته را روایت می کند. فلاش بک ها به مخاطب نشان می دهند که چگونه ویتو از یک مهاجر فقیر به رئیس خانواده مافیایی کورلئونه تبدیل شده است.
2. Citizen Kane (1941):
- این فیلم از فلاش بک های مختلفی استفاده می کند تا زندگی پیچیده و اسرارآمیز چارلز فاستر کین را از دیدگاه افراد مختلف به تصویر بکشد.
3. Memento (2000):
- این فیلم از یک ساختار غیرخطی استفاده می کند که در آن فلاش بک ها و فلش فورواردها به صورت معکوس روایت می شوند و به تدریج داستان را کامل می کنند.
نکات مهم در استفاده از فلاش بک:
- واضح بودن انتقال ها : انتقال به فلاش بک باید برای مخاطب واضح باشد تا از سردرگمی جلوگیری شود.
- تناسب با داستان : فلاش بک ها باید به شکل طبیعی و منطقی با داستان اصلی تناسب داشته باشند و به پیشبرد داستان کمک کنند.
- مختصر بودن : فلاش بک ها نباید طولانی و حواس پرت کننده باشند. آنها باید به اندازه ای باشند که اطلاعات لازم را منتقل کنند و سپس به داستان اصلی بازگردند.
فلاش بک یک ابزار قدرتمند در روایت داستان است که به نویسندگان و کارگردانان امکان می دهد تا به عمق شخصیت ها و وقایع بپردازند و داستان را به شکلی جذاب و پیچیده تر ارائه دهند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از باگذشت
تصویر باگذشت
سخاوتمند، بخشنده، آنکه از حق خود یا طلب خود چشم بپوشد، آنکه از جرم و گناه دیگری درگذرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذشت
تصویر گذشت
گذشتن، گذر کردن، برای مثال هر که نامخت از گذشت روزگار / نیز ناموزد ز هیچ آموزگار (رودکی - ۵۳۲)
بخشش، بخشایش، صرف نظر کردن از چیزی
گذشت داشتن: عفو و بخشایش داشتن
گذشت کردن: عفو کردن، بخشودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درگذشتن
تصویر درگذشتن
مردن، درگذشتن
پیشی گرفتن
گذشت کردن، از گناه کسی چشم پوشیدن
دست برداشتن
گذشتن، رفتن، عبور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذشتن
تصویر گذشتن
سرآمدن و به پایان رسیدن وقت و زمان
کنایه از بخشودن
گذر کردن، عبور کردن
کنایه از مردن
کنایه از روی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذشتنی
تصویر گذشتنی
قابل گذشتن، پایان یافتنی، فناشدنی، برای مثال هرگز به پنج روزه حیات گذشتنی / خرم کسی شود مگر از موت غافلی (سعدی۲ - ۶۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درگذشت
تصویر درگذشت
درگذشتن، کنایه از مرگ، مردن، وفات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذشته
تصویر گذشته
رفته، سرآمده، کنایه از مرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درگذشته
تصویر درگذشته
رفته، کنایه از مرده، فوت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از هم گذشتن
تصویر از هم گذشتن
عبور کردن از برابر یکدیگر، جدا شدن، در گذشتن مردن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه فرودستان را عفو کند زیر دستان را ببخشاید، آنکه از گرفتن مال و وجوه خود چشم پوشد: آدم باگذشتی است مقابل بی گذشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از حد گذشتن
تصویر از حد گذشتن
اندازه نگاه نداشتن از مرز گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
آن کس آن کسی که برای کشته شدن و مردن آماده است کسی که آماده جانبازی و فداکاری است: (از جان گذشته را بمدد احتیاج نیست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگذشت
تصویر سرگذشت
واقعه و احوال، ماجرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگذشته
تصویر سرگذشته
ماجرا، حکایت، داستان، ماوقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود گذشته
تصویر خود گذشته
از خود رفته، ترک سر گفته
فرهنگ لغت هوشیار
فوت کردن مردن، یا اندر گذشتن از یکدیگر. مماس شدن خطها با یکدیگر و قطع کردن یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از دهر گذشتن
تصویر از دهر گذشتن
از جهان گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگذشتن
تصویر برگذشتن
طی شدن، سپری شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از جان گذشتگی
تصویر از جان گذشتگی
فداکاری آمادگی برای مردن و کشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گذشت
تصویر در گذشت
فوت، وفات، موت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گذشته
تصویر در گذشته
مرده، فوت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باگذشت
تصویر باگذشت
سخی، کریم، جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از خود گذشتگی
تصویر از خود گذشتگی
فدا کاری، ایثار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از خود گذشتن
تصویر از خود گذشتن
جان باختن صرف نظر کردن از حیات خویش یا از سود و نفع خویش: (تا که از خود نگذری از دیگران نتوان گذشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از خود گذشته
تصویر از خود گذشته
فداکار از جان گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گذشتن
تصویر در گذشتن
عبور کردن، دست برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگذشت
تصویر سرگذشت
شرح حال، حکایت، احوال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درگذشته
تصویر درگذشته
متوفی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گذشتگان
تصویر گذشتگان
اسلاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گذشتن
تصویر گذشتن
عبور کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گذشته
تصویر گذشته
ماضی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درگذشت
تصویر درگذشت
وفات، فوت شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درگذشت نامه
تصویر درگذشت نامه
وصیت نامه
فرهنگ واژه فارسی سره