جدول جو
جدول جو

معنی باگذشت

باگذشت
سخاوتمند، بخشنده، آنکه از حق خود یا طلب خود چشم بپوشد، آنکه از جرم و گناه دیگری درگذرد
تصویری از باگذشت
تصویر باگذشت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با باگذشت

باگذشت

باگذشت
مُرَکَّب اَز: با + گذشت، سخی. کریم. جوانمرد. درگذرنده.
لغت نامه دهخدا

با گذشت

با گذشت
آنکه فرودستان را عفو کند زیر دستان را ببخشاید، آنکه از گرفتن مال و وجوه خود چشم پوشد: آدم باگذشتی است مقابل بی گذشت
فرهنگ لغت هوشیار

بالذات

بالذات
به زاد به خود به خود بذات ذاتا بخودی خود بگوهر مقابل باعرض بالغیر: (حرکت بالذات)، داتی اصلی: (و یتحمل که بعضی فقرات طفیلی آنچه مقصود بالذات بود در این کتاب عالم آرا در رشته تحریر در آمده باشد که محل اعتراض معترضان بوالفضل تواند بود)
فرهنگ لغت هوشیار