- ذحول
- جمع ذحل، کینه ها
معنی ذحول - جستجوی لغت در جدول جو
- ذحول
- کینه ها، دشمنی ها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دگردیسی، دگرگونی
چاره گرتر
رام مطیع منقاد جمع اذله و ذلل. رام فرمانبردار سر به زیر
پژمرده پژمریده مقابل نامی، کاهیده لاغر شده. پژمرده شدن پژمریدن مقابل نمو، پژمردگی کم آبی گیاه و رفتن طراوت و تری آن، کاهیدن لاغر شدن، لاغری نزاری، خشکیده پوست شدن، لاغر و باریک شدن (اسب و مانند آن)، انتقاص حجم اجزاء اصیله جسم است بواسطه آنچه جدا میشود از آن در تمام اقطار و اطراف برنسبتی که آن حرکت جسم مقتضی آن است و از انواع حرکت در کم است. ترنجیدگی ترنجش زبانزد فرزانی، نزاری، کاهیدگی
جمع ذیل، تگین ها پایان ها دنباله ها دامن ها
رفتن، گذشتن
فرارو فراپرواز (کوچنده)، جهانگرد، شتر بارکش
دور گشتن، یک سو شدن، واپس ماندن، درنگ کردن گردنه دور
انتقال از جائی به جائی دیگر
گریستن اشک ریختن
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، دوبین
فراموش کردن، فراموشی، غافل شدن، غفلت
واگذار شده، برگردانیده شده، دگرگون شده
تغییر دهنده، انتقال دهنده، دگرگون کننده
وحل ها، گل و لای ها، منجلاب ها، جمع واژۀ وحل
برگشتن از حالی به حال دیگر، منقلب شدن، دگرگون شدن، دگرگون شدن اوضاع، جا به جا شدن
فحل ها، ویژگی جنس نر از هر حیوانی، کنایه از دانایان، خردمندان، جمع واژۀ فحل
کنایه از دلاوران
کنایه از دلاوران
پژمردن، پژمرده شدن، خشکیده شدن، پژمردگی، پژمرده شدن گیاه، خشکیده پوست شدن، لاغر شدن
جمع فحل، گش ها دانایان دلیران جمع فحل نرها گشنها یا فحول شعرا. شاعرانی که چون با شاعران دیگر معارضه کنند چیره شوند چیره دستان در مهاجرت. توضیح در اقرب الموارد فحول الشعراء ضبط کرده، دلیران، نامداران
پوست بر استخوان خشکیدن تکیدگی
الکل بنگرید به الکل در عربی بصورت} الکحول {بمعنی الکل آمده، شلمیر آنرا مرادف کحل (داروی چشم) آورده
بگرداننده، مبدل کننده و تغییر دهنده حواله داده شده
لاغری، خشکی، نزاری، ضعف
جمع وحل، غلیژن ها لجن ها
((مُ حَ وِّ))
فرهنگ فارسی معین
سپرنده، تحویل دهنده، گرداننده، تغییر دهنده، حواله کننده، ناقه ای که آبستن شود بعد از گشن یافتن