جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با محول

محول

محول
سپرنده، تحویل دهنده، گرداننده، تغییر دهنده، حواله کننده، ناقه ای که آبستن شود بعد از گشن یافتن
محول
فرهنگ فارسی معین

محول

محول
نعت است از اِحْوال.
- صبی محول، کودک یک ساله.
- ناقه محول، ماده شتری که پس از کرۀ ماده، نر زاید و بالعکس. مُحَوِّل.
- ، ماده شتری که پس از گشن دادن باردار نشود.
، خداوند شتران نازاینده که باردار نمی شونداز گشن یافتن، مقیم شونده در یک جای یک سال، آن که پیش آید بر کسی به تازیانه، برجهنده بر پشت ستور. برنشیننده، محال گوینده، برات دهنده داین را بر کسی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

محول

محول
نعت فاعلی از تحویل. حال گردان. (یادداشت مرحوم دهخدا). بگرداننده. (یادداشت مرحوم دهخدا). گرداننده. (غیاث). برگرداننده و مبدل کننده و تغییردهنده. دیگرگون کننده. (ناظم الاطباء) :
اگر محول حال ِ جهانیان نه قضاست
چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست.
انوری.
یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال. (ذکری که به هنگام تحویل سال نو کنند) ، حواله کننده، سپرده کننده. (غیاث). سپرنده و تحویل دهنده، ناقه که آبستن نشود بعد از گشن یافتن. مُحْوِل، خرمابن که پس از گشن یافتن باردار نشود. (ناظم الاطباء). مُحْوِل، شتر ماده که پس ماده، نر زاید و یا بعکس آن. (آنندراج). مُحْوِل
لغت نامه دهخدا

محول

محول
شهرکی است نیکو و پاکیزه و خرم با بستانها و میوه های بسیار و بازارها و آبها، در یک فرسنگی بغداد. (معجم البلدان). موضعی است غربی بغداد. (آنندراج).
- باب محول، محلۀ بزرگی است پهلوی محلۀ کرخ که متصل به آن بوده است. اما امروز (در ایام یاقوت) جدا افتاده است. بدانجا منسوب است ابوبکر محمد بن خلف بن مرزبان بن بسام آجری محولی صاحب تصانیف بسیار. وی از زبیر بن بکار و احمد بن منصور الزیادی و محمد بن ابی السری ازدی و ابن ابی الدنیا و غیرهم روایت دارد و از او حافظ ابواحمد بن عدی و ابوعمرو بن حیویه الخراز و عیسی بن موسی المتوکل و غیرهم روایت کرده اند. وی در 309 هجری قمری درگذشته است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

محول

محول
سپرده کرده شده. (غیاث) (آنندراج). سپرده شده. تحویل شده. واگذارشده، مبدل شده و برگردانیده شده. (ناظم الاطباء). تغییر حال داده
لغت نامه دهخدا