جدول جو
جدول جو

معنی دیناردار - جستجوی لغت در جدول جو

دیناردار
(عِ فَ / فِ کَ دَ / دِ)
دارندۀ دینار، غنی، مالدار:
زمانی بیاید که درویش زار
شود خوار بر چشم دیناردار،
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داردار
تصویر داردار
داد و فریاد، سر و صدا، جار و جنجال، جنگ و هیاهو
صبر کردن، درنگ کردن
داردار کردن: داد و فریاد کردن، سر و صدا راه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوکردار
تصویر دیوکردار
آنکه کارهایش مانند کار دیو باشد، بدکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیماردار
تصویر بیماردار
کسی که در خانه بیمار دارد یا از بیمار پرستاری می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دینارگان
تصویر دینارگان
دیناری، پولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیماردار
تصویر تیماردار
غم خوار، پرستار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دین دار
تصویر دین دار
دارای دین و آیین، کسی که به قوانین و قواعد دین و مذهب عمل کند، متدّین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنیادار
تصویر دنیادار
دنیادوست، مال دوست، کسی که به مال و ثروت علاقۀ بسیار دارد
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
که دینار ازآن فروبارد، به مجاز نثارکننده دینار:
چه ابر با کف دیناربار توو چه گرد
چه بحر با دل پهناور تو و چه شمر،
فرخی،
اندر جهان سرای ندانیم کاندر آن
آثار نیست از کف دیناربار او،
فرخی،
لشکرگذار باشد دشمن شکار باشد
دیناربخش باشد دیناربار باشد،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای بخش اردل شهرستان شهرکرد در جنوب باختری شهرکرد واقع و کوهستانی است و مهمترین کوههای آن عبارتند از:
1 - کوه کره در باختر که بلندترین قلۀ آن به ارتفاع 3618 گز است، 2 - کوه اسبیان در شمال دهستان که در جهت خاور به باختر کشیده شده است در باختر به ارتفاع زردکوه بختیاری میرسد، 3 - کوه محمود که در جنوب آبادی چشمه خواجه واقع شده است، رودخانه های این دهستان همان شعبات رودخانه کوهرنگ است که از دامنه های جنوب خاوری زردکوه سرچشمه میگیرند، هوای دهستان معتدل و ییلاقی و آب قراء آن از چشمه و قنات و رودخانه های محلی تأمین میشود، محل ییلاق طوایف دینارانی اطراف ایزه و مالامیر میباشد این دهستان از 12 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن 1211 تن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد و در حدود 100 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان غاربخش ری شهرستان تهران، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(سَ اَ کَ دَ / دِ)
دنیادارنده. دنیاپرست. دنیاطلب. (یادداشت مؤلف). دنیادارنده. دنیاپرست. دنیاطلب. (یادداشت مؤلف). دنیادوست و لهو و لعب دوست. (ناظم الاطباء) : ای یتیمان غمخوار بگریید و ای پادشاهان دنیادار بدین مملکت غره مشوید. (قصص الانبیاء ص 241). دنیاداران بندگان را به عیب جوارح رد کنند و به ظاهر وی ننگرند. (تذکرهالاولیاء عطار ص 396 ج 2).
گفت چشم تنگ دنیادار را
یا قناعت پر کند یا خاک گور.
سعدی (گلستان).
، آنکه با مردمان حسن سلوک دارد. (یادداشت مؤلف). مردم دار
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ فُ)
زمینی که شیار دارد و یا هرچه دارای شیار باشد
لغت نامه دهخدا
(زُ دَ / دِ)
بمعنی زناربند. (از آنندراج). زناردارنده. زناربند. (فرهنگ فارسی معین). کسی که زنار بسته باشد. برهمن. (ناظم الاطباء) :
کشته چون من کشتۀ زناردار
جان عیسی در صلیب موی تو.
خاقانی.
خط و لب ساقیان، عیسی زناردار
بر خط زنار جام، جم کمر انداخته.
خاقانی.
بت پرستان را عیب مکن و زنارداران را نکوهش منما. (مجالس سعدی).
عزیزان پوشیده از چشم خلق
نه زنارداران پوشیده دلق.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(رُ خَ تَ / تِ)
دستاردارنده. دستارور. معمم. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
این چو مگس خونخور و دستاردار
و آن چوخره سرزن و باطیلسان.
خاقانی.
، دارندۀ سفره. سفره دار. متصدی سفره، دارندۀ حوله. خادم و متصدی رومال و حوله.
- دستاردار خوان، آنکه بر سر خوان دستار و حوله بدست برای پاک کردن دست و روی ایستد:
ای صد زبیده پیش صف خادمان تو
دستاردار خوان و پرستار خوان شده.
خاقانی.
، منصبی بوده است بزمان عباسیان. (یادداشت مرحوم دهخدا) : از آن جمله است ابواسبکتکین دستاردار. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(رِ زَ)
دینار که از زر باشد. مسکوک زرین:
یکی صاع زرین گونه نگار
برابر به دینار زر ده هزار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام محلی است که زمستانها گله داران کج ناخونی و کره بنی از دهستان نشتا شهسوار در آن ساکن هستند. این محل در 90 هزارگزی جنوب نشتارود واقع است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عِ گُ سَسْ تَ / تِ)
مرکّب از: دینار + شمر، اشمر مخفف اشمرنده، شمرنده، صراف. درم گزین. و رجوع به دینار اشمر شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
امان دهنده و مهلت دهنده، (ناظم الاطباء)، زینهاردارنده، زنهاردار، پای بند عهد و پیمان، وفادار، (فرهنگ فارسی معین)، امانت دار، امین، مؤتمن، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
او هست گویی ای عجبا زینهاردار
وین حق زایران، بر او زینهارها،
لامعی جرجانی،
رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای آن دو شود
لغت نامه دهخدا
(وْ کِ)
بدکردار و بدفعل و بدخو. (آنندراج). آنکه کرداری چون دیو دارد ناپسند و مذموم
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
پرستار، خادم، غمخوار، متعهد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
همه پرگناهان که پیش تو اند
نه تیماردار و نه خویش تو اند،
فردوسی،
، مغموم، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نبرده گزینان اسفندیار
از آنجا برفتند تیماردار،
دقیقی (از یادداشت ایضاً)،
رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود، ضابط ملک و دارای شغل و کار، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَظظ)
مریض دار، که او را بیمار و رنجور باشد، آنکه متعهد خدمت بیمار باشد، (آنندراج)، پرستار و مواظب شخص بیمار، (ناظم الاطباء)، پرستار، پرستان، بیماروان، بیماربان، (یادداشت مؤلف) :
هرکجا باشددلی می چیند از چشم تو درد
هرکجا نازی بود بیماردار چشم تست،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مرکب از دیل = زبان + بلمز = نمیداند، در ترکی بمعنی زبان نمیداند. (آنندراج). زبان نفهم
لغت نامه دهخدا
تصویری از دنیا دار
تصویر دنیا دار
دنیا دوست و لهو و لهب دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیماردار
تصویر بیماردار
کسی که در خانه از بیمار پرستای کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیندار
تصویر دیندار
دارنده دین، متدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماردار
تصویر تیماردار
غمخوار، پرستار خدمتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داردار
تصویر داردار
درنگ و کندی در انجام کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیماردار
تصویر تیماردار
غمخوار، پرستار، خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زینهاردار
تصویر زینهاردار
وفادار، پای بند به عهد و پیمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دین دار
تصویر دین دار
کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین، متدین به دین اسلام، متقی، با تقوی
فرهنگ فارسی معین
اسم پرستار، خدمت کار، غم خوار، مراقب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دینارها به خواب اگر عددش بیش از چهار است، دلیل که او را کاری از کراهت رسد، یا سخنی شنود که او را از آن سخت آید، به قدر بسیاری و کمی دینار. اگر دینار معروف بود، آن چه گفتیم کمتر است. حضرت دانیال
اگر بیند که دینار به عدد پنج بود، دلیل که کاری نیکو و پسندیده کند. اگر بیند با او یک دینار بود نه بزرگ و نه کوچک، دلیل که سرای کوچک نو به وی برسد، از کسی معروف که آن دینار به وی بدهد. اگر با وی صد دینار بود، یا هزار دینار، دلیل بود که علمی اختیار کند که او را حاصل شود، لیکن عددش باید زوج باشد، نه فرد. اگر بیند دینار به کسی داد یا از وی ضایع گردید، او را علم به قدر آن ضایع شود. محمد بن سیرین
دیدن دینار، چون به عدد پنج بود، پنچ نماز است. اگر به عدد جفت است، دین پاک و علم با منفعت بود، اگر به عدد فرداست، به خلاف این است. اگر بیند دینارها به کسی داد یا ضایع شد، یا دزدیدند این جمله، دلیل بر زوال غم واندوه کند و اگر از یک دینار تا چهار بستاند یا کسی به وی دهد دلیل بر عز و جاه و رفعت است، از قبل زنان.
دینار نیکو به خواب دیدن دین است و راه راست، خاصه که بر وی صورت نکرده باشد، چون دینار خلفاء بیند و دینار بد که بر وی صورت کرده است بی دینی و راه کج بود و بدره دینار مال بسیار است. اگر کسی بیند که یک دینار داشت و بر یک رویش صورت بود، از بت و بر روی دیگر، نام خدای تعالی، دلیل که اگر مسلمان است مرتد و اگر کافر است مسلمان شود.
اگر بیند یک دینار ببافت یا کسی به او داد، دلیل که او را فرزندی آید. اگر بیند دینار از وی ضایع شد، دلیل که ازجهت فرزند او رامصیبت رسد. اگر بیند دینار بسیار داشت، رنجی به او رسد. معبران گویند دینار به خواب دیدن، دلیل بر گذاردن امانات است. اگر در کف خویش پنج دینار بیند، دلیل که پنج نماز بجا آورد. اگر بیند از آن پنج دینار دو دینار ضایع شد، دلیل که از نماز چندی بجای آورد و قیاس کمتر و بیشتر هم بر این قیاس بود. اگر بیند دینارهای بسیار یافت و به جای محکم گذاشت، دلیل که امانت مسلمانان نگاهدارد، خاصه نمازها. اگر بیند که دینارها همی زد، دلیل است در میان مردمان امر معروف کند و امانت گذارد. اگر بیند یک دینار بیافت، دلیل که بر وی قباله نویسند و دوزند از بهر امانت که بدو سپارند و بسیار است که در خواب دینار یابند و به بیداری همان باشد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
درخت انار
فرهنگ گویش مازندرانی
دیگ لبه داری که دندانه و کنده کاری های یک دستی داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
مؤمن، عابد
دیکشنری اردو به فارسی