امان دهنده و مهلت دهنده، (ناظم الاطباء)، زینهاردارنده، زنهاردار، پای بند عهد و پیمان، وفادار، (فرهنگ فارسی معین)، امانت دار، امین، مؤتمن، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : او هست گویی ای عجبا زینهاردار وین حق زایران، بر او زینهارها، لامعی جرجانی، رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای آن دو شود
پای بندی به عهد و پیمان، وفاداری، (فرهنگ فارسی معین)، نگهداری عهد و پیمان، پای بند بودن به عهد و پیمان و قرار، امانت، مقابل زینهارخواری، (فرهنگ فارسی معین)، امانت داری، و رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای این دو شود
امان و مهلت دهنده را گویند. (برهان) (آنندراج). زینهاردار. (فرهنگ فارسی معین) ، مقابل زنهارخوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بعضی از افاضل، بمعنی حافظ ونگهبان نوشته اند. (آنندراج). امانت دار: دوان مادر آمد سوی مرغزار چنین گفت با مرد زنهاردار. فردوسی. مباش از جملۀ زنهارخواران که یزدان هست با زنهارداران. (ویس و رامین). زنهاردار نباید که زنهارخوار باشد. (قابوسنامه). تویی کز جهان اختیار منی به خاصه که زنهاردار منی. شمسی (یوسف و زلیخا). از این بیش بی وی مرا تاب نیست به روزم شکیب و به شب خواب نیست کنون گر بود رای زنهاردار فرستش ورا نزد من زینهار. شمسی (یوسف و زلیخا). ، دارای زنهار و امان و در امان و در پناه و دارای مهلت. (ناظم الاطباء)