جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دیندار

دیندار

دیندار
نام قدیمی شهر شاپور. این نام در مآخذ قدیم و جدید به اختلاف ’دین دلاء’، ’دیندار’، ’دنبلا’ ضبط شده است بدین شرح: بشاور از اقلیم سیم است طولش از جزایر خالدات ’فویه’ و عرض از خط استوا ’ک’ طهمورث دیوبند ساخت و دین دلا خواند. (نزهه القلوب ص 151). و بناء این شهر (شاپور بروزگاران قدیم طهمورث کرده بوده بوقتی که در پارس جز اصطخر هیچ شهری نبود و نام آن در وقت دین دلا بود. (فارسنامۀ ابن البلخی صص 63-142). لسترنج گوید: کورۀ شاپور خره که معرب آن سابور خره است کوچکترین کوره های ایالت فارس بود... و اصل این اسم بشاپور است... و قلعه آن ’دنبلا’ نامیده میشد. حمدالله مستوفی گوید طهمورث دیوبند ساخت و دین دار خواند. اسکندر رومی بوقت فتح فارس آن را بکلی خراب گردانید. (سرزمینهای خلافت شرقی متن انگلیسی صص 262-263 و ترجمه فارسی سرزمینهای خلافت شرقی ص 283-284 و ترجمه عربی بلدان الخلافه الشرقیه ص 299). و نیز در دائره المعارف اسلامی (ترجمه عربی) ذیل شاپور بنقل از ابن البلخی ’دین دلا’، آمده است و نیز دائره المعارف اسلامی فرانسه دین دلا (ذیل شاپور)
لغت نامه دهخدا

دیندار

دیندار
دارندۀ دین، صاحب دین و مله، (از آنندراج)، متدین، گرویده:
سغد، ناحیتی است ... با مردمان نرم دیندار، (حدود العالم)،
که سالی خراجی نخواهد ز پیش
ز دیندار بیدار و از مرد کیش،
فردوسی،
چنین بود رسم نیاکان تو
سر افراز و دیندار پاکان تو،
فردوسی،
سخن از مردم دیندار شنو و آن را
که ندارد دین منگر سوی دینارش،
ناصرخسرو،
مانده ست چو من درین زمین حیران
هر زاهد و عابدی و دینداری،
ناصرخسرو،
و این ولایت را بکسی دیندار سپارم و من باز گردم، (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی)، و این پیروز مردی دیندار پارسا بود، (فارسنامه ابن البلخی ص 83)،
شاکر لطف رحمتش دیندار
شاکی قهر غیرتش کفار،
سنایی،
دین دیندارن بماند مال دنیادار نه
مرد را پس دین به از دنیا و مما یجمعون،
سنایی،
یا دینداری بود که از عذاب بترسد یا کریمی که از عار اندیشد، (کلیله و دمنه)،
بیرون ز یک پدر تو نغوشاک زاده ای
من تا به سی پدر همه دیندار و دین ورم،
سوزنی،
بده انصاف خود که دینداران
جز بر انصاف تکیه گه نکنند،
خاقانی،
بی قاضی دیندار بسیاربلکه بیشتر خرابی و فساد از ایشان است، (مجالس سعدی ص 26)
لغت نامه دهخدا

دیبدار

دیبدار
نوعی است از تیره مخروطیان شبیه سرو دارای چوبی چرب و تند بو و برگهای ساده و پهن چوب آن بمصرف دکل کشتی میرسد، درختی است مانند کاج و شیره ای دارد که سابقا بمصرف علاج لقوه میرسید صنوبر هندی شجره الجن
فرهنگ لغت هوشیار

دین دار

دین دار
دارای دین و آیین، کسی که به قوانین و قواعد دین و مذهب عمل کند، متدّین
دین دار
فرهنگ فارسی عمید

دین دار

دین دار
کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین، متدین به دین اسلام، متقی، با تقوی
دین دار
فرهنگ فارسی معین