روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، رخساره، دیمه، دیمر، لچ، سج، چهر، چیچک، دیباچه، دیباجه، گردماه، محیّا، خدّ، وجنات، غرّه، عارض، عذار، برای مثال عنبرین خطی و بیجاده لب و نرگس چشم / حبشی موی و حجازی سخن و رومی دیم (فرخی - ۲۴۶) در قاب بازی کسی که در بازی حق تقدم دارد
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رُخ، رُخسارِه، دیمِه، دیمَر، لَچ، سَج، چِهر، چیچَک، دیباچِه، دیباجِه، گِردماه، مُحَیّا، خَدّ، وَجَنات، غُرَّه، عارِض، عِذار، برای مِثال عنبرین خطی و بیجاده لب و نرگس چشم / حبشی موی و حجازی سخن و رومی دیم (فرخی - ۲۴۶) در قاب بازی کسی که در بازی حق تقدم دارد
زراعتی که از باران آب خورد. دیمه و دیمی نیز گویند. دمه. غثری. عذی. عثره. بخسی. کشت از باران آب خورده. (یادداشت لغتنامه). زرع دیمی. مقابل آبی یا مسقوی. (یادداشت دهخدا). پاریاب. فاریاب. نوعی زراعت در نواحی کم آب که بدون آبیاری و مستقیماً بوسیلۀ باران بعمل می آید. این نوع زراعت در مناطق سردسیر در سرزمینهایی قرین موفقیت است که بارش سالیانه آنها میان 25 تا 50 سانتیمتر باشد. در سرزمینهای مناطق گرمسیر که شرایط اقلیمی سبب تبخیر سریع رطوبت میشود اگر بارش سالیانه تا حدود 76 سانتیمتر باشد زراعت دیم میتوان بعمل آورد. در زراعت دیم نباتاتی میتوان کشت کرد که در برابر کم آبی مقاوم باشند (مانند گندم، جو، ذرت، چاودار، سیب زمینی، پنبه و علوفه). در زراعت دیم زمین را معمولاً یکسال در میان کشت می کنند ولی شخم و از بردن قشرهای سخت (که پس از بارندگی یا آبیاری روی زمین تشکیل میشود) همه ساله و بعد از هر بارندگی تکرار میشود تا آب باران دوساله برای تولید محصول در یک سال بمصرف برسد.روشهای زراعت دیم نسبت به نوع خاک اقلیم و نباتات متفاوت اند ولی احتمالاً نیمی از زمینهای زراعتی جهان بطور دیم زراعت میشوند. در غالب نقاط ایران مقدار محصول زمینهای دیمی بیش از مقدار محصول زمینهائی است که آبیاری میشوند. در سال 1341 قریب 3/9 میلیون هکتار از اراضی زراعتی ایران زیر کشت دیم بوده است در مقابل 2/3 ملیون هکتار زیر کشت آبی و 11/8 ملیون هکتار زمینهایی است که پس از برداشت محصول مدتی در آن زراعت نمیکنند (آیش). (از دایره المعارف فارسی)، {{پسوند مکانی، مزید مؤخّر امکنه}} پسوند مکانی مانند: سرخ دیم. (یادداشت مؤلف)
زراعتی که از باران آب خورد. دیمه و دیمی نیز گویند. دمه. غثری. عذی. عثره. بخسی. کشت از باران آب خورده. (یادداشت لغتنامه). زرع دیمی. مقابل آبی یا مسقوی. (یادداشت دهخدا). پاریاب. فاریاب. نوعی زراعت در نواحی کم آب که بدون آبیاری و مستقیماً بوسیلۀ باران بعمل می آید. این نوع زراعت در مناطق سردسیر در سرزمینهایی قرین موفقیت است که بارش سالیانه آنها میان 25 تا 50 سانتیمتر باشد. در سرزمینهای مناطق گرمسیر که شرایط اقلیمی سبب تبخیر سریع رطوبت میشود اگر بارش سالیانه تا حدود 76 سانتیمتر باشد زراعت دیم میتوان بعمل آورد. در زراعت دیم نباتاتی میتوان کشت کرد که در برابر کم آبی مقاوم باشند (مانند گندم، جو، ذرت، چاودار، سیب زمینی، پنبه و علوفه). در زراعت دیم زمین را معمولاً یکسال در میان کشت می کنند ولی شخم و از بردن قشرهای سخت (که پس از بارندگی یا آبیاری روی زمین تشکیل میشود) همه ساله و بعد از هر بارندگی تکرار میشود تا آب باران دوساله برای تولید محصول در یک سال بمصرف برسد.روشهای زراعت دیم نسبت به نوع خاک اقلیم و نباتات متفاوت اند ولی احتمالاً نیمی از زمینهای زراعتی جهان بطور دیم زراعت میشوند. در غالب نقاط ایران مقدار محصول زمینهای دیمی بیش از مقدار محصول زمینهائی است که آبیاری میشوند. در سال 1341 قریب 3/9 میلیون هکتار از اراضی زراعتی ایران زیر کشت دیم بوده است در مقابل 2/3 ملیون هکتار زیر کشت آبی و 11/8 ملیون هکتار زمینهایی است که پس از برداشت محصول مدتی در آن زراعت نمیکنند (آیش). (از دایره المعارف فارسی)، {{پَسوَندِ مَکانی، مَزیدِ مُؤَخَّرِ اَمکَنه}} پَسوَندِ مَکانی مانند: سرخ دیم. (یادداشت مؤلف)
روی و رخساره باشد و بعربی خد گویند. (برهان). روی را گویند. (جهانگیری). رخسار. (اوبهی). روی. رخ. رخسار. (صحاح الفرس). صورت رخساره و چهره. (آنندراج) : ماه گردد دو تاه هر سر ماه تا نهد بر زمین به مثل تو دیم. عبدالواسع جبلی. دیم ما هست، اگردم او نیست نام ما هست، اگرنم او (نم ابر) نیست. سنایی. - احمددیم، به صورت احمد. به شمائل احمد: عیسوی دم باد و احمددیم و چشم حادثات در شکر خواب عروسان از دم و از دیم او. خاقانی. - رومی دیم، به چهرۀ رومیان: عنبرین خطی و بیجاده لب و نرگس چشم حبشی موی و حجازی سخن و رومی دیم. فرخی. - فرخ دیم، با روی فرخ. خجسته روی: کی بود کی (که) بازبینم باز آن همایون لقا و فرخ دیم. مسعودسعد. - کنگردیم، جغدروی: نیست در قصر شهان شاهین وار هست بر کنگره ها کنگردیم. خاقانی. ، سر. روی. مقابل زیر: لحاف را بکش دیمت (یا) بدیمت، برویت. (یادداشت مرحوم دهخدا)، ظاهراً تحریفی است از لفظ دم بمعنی نزدیک (دم در) که کودکان در هنگام بازیهای با تیله نظیر ریگ تو خیط و قرقره بازی و هسته هلوبازی و دوک بازی و نظایر آن وقتی نزدیکترین جا را به مرکز بازی (خیط یا هسته هلو) یا دوک (استخوانی که روی زمین میکارند و با تیله میزنند) انتخاب کردند گویند: ’من دیم’ یا ’من دیمم’ یعنی دم خیط هستم. البته بدین ترتیب این کس حق تقدم را در انداختن تیله از دست میدهد و دیگران که بالاتر از او هستند حق تقدم دارند. اما اگر آنها بسوزند یعنی اشتباه کنند موفقیت و برد وی قطعی است. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)، نوعی از چرم هم هست که بتازی ادیم خوانندش. (برهان) (از جهانگیری). نوعی از چرم. (غیاث). مخفف ادیم و ادیم بعربی پوست است که آن را چرم نیز گویند. (آنندراج) .چرم سرخ. نوعی چرم نیکو. (یادداشت دهخدا) : دام دیو است آنکه نک بر پای و سر مر تو را دستار خیش و کفش دیم. ناصرخسرو. سخن جوید نجوید عاقل از تو نه کفش دیم و نه دستار شاره. ناصرخسرو. گردن دول تو از سیلی چون دیم کنیم تو مپندار ازین کار که ما کفشگریم. سوزنی
روی و رخساره باشد و بعربی خد گویند. (برهان). روی را گویند. (جهانگیری). رخسار. (اوبهی). روی. رخ. رخسار. (صحاح الفرس). صورت رخساره و چهره. (آنندراج) : ماه گردد دو تاه هر سر ماه تا نهد بر زمین به مثل تو دیم. عبدالواسع جبلی. دیم ما هست، اگردم او نیست نام ما هست، اگرنم او (نم ابر) نیست. سنایی. - احمددیم، به صورت احمد. به شمائل احمد: عیسوی دم باد و احمددیم و چشم حادثات در شکر خواب عروسان از دم و از دیم او. خاقانی. - رومی دیم، به چهرۀ رومیان: عنبرین خطی و بیجاده لب و نرگس چشم حبشی موی و حجازی سخن و رومی دیم. فرخی. - فرخ دیم، با روی فرخ. خجسته روی: کی بود کی (که) بازبینم باز آن همایون لقا و فرخ دیم. مسعودسعد. - کنگردیم، جغدروی: نیست در قصر شهان شاهین وار هست بر کنگره ها کنگردیم. خاقانی. ، سر. روی. مقابل زیر: لحاف را بکش دیمت (یا) بدیمت، برویت. (یادداشت مرحوم دهخدا)، ظاهراً تحریفی است از لفظ دم بمعنی نزدیک (دم در) که کودکان در هنگام بازیهای با تیله نظیر ریگ تو خیط و قرقره بازی و هسته هلوبازی و دوک بازی و نظایر آن وقتی نزدیکترین جا را به مرکز بازی (خیط یا هسته هلو) یا دوک (استخوانی که روی زمین میکارند و با تیله میزنند) انتخاب کردند گویند: ’من دیم’ یا ’من دیمم’ یعنی دم خیط هستم. البته بدین ترتیب این کس حق تقدم را در انداختن تیله از دست میدهد و دیگران که بالاتر از او هستند حق تقدم دارند. اما اگر آنها بسوزند یعنی اشتباه کنند موفقیت و برد وی قطعی است. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)، نوعی از چرم هم هست که بتازی ادیم خوانندش. (برهان) (از جهانگیری). نوعی از چرم. (غیاث). مخفف ادیم و ادیم بعربی پوست است که آن را چرم نیز گویند. (آنندراج) .چرم سرخ. نوعی چرم نیکو. (یادداشت دهخدا) : دام دیو است آنکه نک بر پای و سر مر تو را دستار خیش و کفش دیم. ناصرخسرو. سخن جوید نجوید عاقل از تو نه کفش دیم و نه دستار شاره. ناصرخسرو. گردن دول تو از سیلی چون دیم کنیم تو مپندار ازین کار که ما کفشگریم. سوزنی
پوست دباغی شده، چرم، برای مثال بر همه عالم همی تابد سهیل / جایی انبان می کند جایی ادیم (سعدی - ۱۵۷)، پوست، کنایه از روی چیزی، سطح، برای مثال ادیم زمین سفرۀ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱ - ۳۳)
پوست دباغی شده، چرم، برای مِثال بر همه عالم همی تابد سهیل / جایی انبان می کند جایی ادیم (سعدی - ۱۵۷)، پوست، کنایه از روی چیزی، سطح، برای مِثال ادیم زمین سفرۀ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱ - ۳۳)
الثعلبی. صحابی است. صحابی به فردی اطلاق می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، با ایشان دیدار داشته، به رسالت او ایمان آورده و در حال مسلمانی از دنیا رفته باشد. این افراد، حلقه نخست انتقال دهندگان وحی الهی و سنت پیامبر به نسل های بعدی مسلمانان بودند. مطالعه و شناخت زندگینامه صحابه برای پژوهش در حوزه های حدیث، تاریخ اسلام و تربیت دینی بسیار اهمیت دارد.
الثعلبی. صحابی است. صحابی به فردی اطلاق می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، با ایشان دیدار داشته، به رسالت او ایمان آورده و در حال مسلمانی از دنیا رفته باشد. این افراد، حلقه نخست انتقال دهندگان وحی الهی و سنت پیامبر به نسل های بعدی مسلمانان بودند. مطالعه و شناخت زندگینامه صحابه برای پژوهش در حوزه های حدیث، تاریخ اسلام و تربیت دینی بسیار اهمیت دارد.