- دیدمان
- تیوری
معنی دیدمان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تیوریک
فامیل، سلسله، سلسه، نسل، سلسله
انظار
ماموری که بالای دیدگاه ایستد و هر چه از دور بیند بمافوق خبر دهد، نگاهبانان قراول
شتر بارکش
شخصی را گویند که برجای بلند مانند سر کوه و بالای کشتی نشیند و هر چه از دور بیند خبر دهد
دکوراسیون، ترتیب
سلاله، نسل، طایفه
خاندان، خانواده، خانمان، تبار، قبیله، دوده، دودخانه
دیده بان، سرباز یا قراول که بالای بلندی بایستد و هر چه از دور ببیند خبر بدهد، دیده ور، دیده دار، قراول، نگاهبان
دیده بان فلک: کنایه از زحل
دیده بان فلک: کنایه از زحل
خوبرگ از گیاهان
دیدبان، نگاهبان، سرباز یا قراول که بالای بلندی بایستد و هرچه از دور ببیند خبر بدهد، دیده دار، دیده ور
خوی، عادت، روش
خوی، عادت، روش
روحانی
سایرین
بلندمدت
لحاظ، نظر، عقیده، نقطه نظر، منظر
اهالی
انتخابات
آنکه شک ندارد کسی که سوء ظن ندارد، بدون شک یقینا
بیچاره غیر قابل علاج. بیدرمانی عدم قابلیت علاج
زوزندان
دردمندی. در دم گرفتن، دارای درد، بیمار مریض علیل
مترجم، کسی که سخنی را از زبانی بزبان دیگر ترجمه کند
جای گذاشتن دیگ دیگپایه، سه پایه، اجاق آتشدان. یا دیگدان سرد بخیل خسیس
جای نشستن یا ایستادن، دیدبان
ماموری که بالای دیدگاه ایستد و هر چه از دور بیند بمافوق خبر دهد، نگاهبانان قراول