جدول جو
جدول جو

معنی دیامون - جستجوی لغت در جدول جو

دیامون
فرانسوی آبگین از سنگ های گرانبها الماس
تصویری از دیامون
تصویر دیامون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دامون
تصویر دامون
(پسرانه)
در گویش مازندران دامنه جنگل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیدمان
تصویر دیدمان
تیوری
فرهنگ واژه فارسی سره
نام عمومی هر یک از ماشینهائی که برای تبدیل انرژی برقی به انرژی مکانیکی یا بالعکس بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
درخصوص، جو، محیط، حدود، حواشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرامون
تصویر فرامون
بعد، فضا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیاوین
تصویر دیاوین
دواوین، جمع دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیامیس
تصویر دیامیس
جمع دیماس، خانه ها گلخن ها گرمابه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیامتر
تصویر دیامتر
فرانسوی ترامون (قطر سنجش خرد ناب)
فرهنگ لغت هوشیار
سخنانی که میان شخصیت های یک نمایشنامه رد و بدل میشود، مهمترین بخش یک نمایشنامه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امامون
تصویر امامون
یونانی تازی شده ماهلو از داروها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائمون
تصویر دائمون
دایمون یونانی همزاد، دیوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
حوالی، حول، گرداگرد چیزی، اطراف، دور و بر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیالوگ
تصویر دیالوگ
گفتگویی که میان اشخاص یک داستان، نمایشنامه یا فیلم صورت می گیرد، گفتگو در مورد مسائل فرهنگی، اجتماعی و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دژالون
تصویر دژالون
دریغ، افسوس، حسرت، دژوان، دژواخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
اطراف و دور و بر کسی یا چیزی یا جایی، گرداگرد، دوروبر، دورتادور، گردبرگرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرامون
تصویر فرامون
پیرامون، گرداگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میامین
تصویر میامین
جمع میمون، مبارک و نیکبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاسمون
تصویر یاسمون
پارسی تازی گشته یاسمین یاسمن از گیاهان یاسمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
گرداگرد، حوالی، محیط، پیرامن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیالوگ
تصویر دیالوگ
مکالمه، گفت و گوی دو جانبه، اثر ادبی که به صورت گفت و گو ارائه شود
فرهنگ فارسی معین
هر دستگاهی که برای تبدیل انرژی مکانیکی به الکتریسیته و برعکس به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرامون
تصویر فرامون
پیرامون، اطراف و دور و بر کسی یا چیزی یا جایی، گرداگرد، دوروبر، دورتادور، گردبرگرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامور
تصویر دامور
(پسرانه)
آواز نرم و لطیف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیموم
تصویر دیموم
کویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هامون
تصویر هامون
(پسرانه)
زمین هموار و بدون پستی و بلندی، نام دریاچه ای در سیستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یامین
تصویر یامین
(دخترانه)
نام همسر یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میمون
تصویر میمون
خجسته، همایون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تیامن
تصویر تیامن
بطرف راست رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایامن
تصویر ایامن
جمع یمین، دست راست ها، فرهمندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داموق
تصویر داموق
روز داغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داموع
تصویر داموع
سنگ سنگ سر شکن
فرهنگ لغت هوشیار
سبدی بزرگ که دو چوب بر دو طرف آن ببندند و بدان سرگین و مانند آن کشند سله سبد زنبر، پاروب بزرگ برف روبی
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت پایین جامه مقابل گریبان، دنباله هر چیز دنبال، کناره هر چیز حاشیه: دامان صحرا دامان کوه، چادر بادبان کشتی شراع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مامون
تصویر مامون
درامان، زنهارداده شده، امین
فرهنگ فارسی عمید