- دورنگی
- نفاق، ریا، تزویر
معنی دورنگی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آواز هفتم از الحان باربدی باربد. بعضی از فرهنگها این لحن را آواز سی ام دانسته اند
از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو ناقوسیّ و اورنگی زدی ساز / شدی اورنگ چون ناقوس از آواز (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
کاهل، تنبل، اهمال کار
رنگی همراه با رنگ دیگر
هر چیزی که دارای دو رنگ باشد، کنایه از دروغ گو، مزور، منافق
با استقامت، مقاوم، برای مثال گو پیلتن گفت جنگی منم / به آوردگه بر درنگی منم (فردوسی - ۲/۸۴) ، طولانی، چیره، مسلط، کنایه از سست، درنگ کننده، کاهل، برای مثال درنگی نبودم به راه اندکی / سه منزل همی کرد رخشم یکی (فردوسی - ۳/۱۷۹)
آهستگی، تأخیر
کندرو، سست، پابر جا، استوار، به درازا کشیده
فاکس، فکس
تفرقه
نارنجی
حالت و کیفیت بیرنگ
عمل درنده، سبعیت
حالت کیفیت تنگدل اندوهگینی غمناکی ملامت تنگدلی
دیرینه بودن، سابقه خدمت اداری مدت زمانی که از آغاز اشتغال بخدمت یک کارمند سپری شده سابقه
جنون و عدم تعقل، فساد عقل
اخلاص
تاخت و تکاپو، دویدگی اسب بسرعت
تند رونده و تازنده و تاخت کننده، شتابنده
تزویر، دورنگی
منظره، منظره ای که از آنجا یا آن محل یا آن چیز که از دور بینند
دوربین
تسخیر کننده آفاق
ساقی، میخواره، پادشاه
خیاطی، سوزنکاری
جریان، سیلان، تقطیر
پرنده ایست سیاه رنگ ساری سار، یکی از فروع دستگاه شور، سازیست چون کمانچه که با کمان نوازند
منسوب به افرنگ اروپایی
کاخ با شکوه کوشک با جلال
کوچکی، صغیری
نگهداری و سرپرستی