جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دورنگی

اورنگی

اورنگی
آواز هفتم از الحان باربدی باربد. بعضی از فرهنگها این لحن را آواز سی ام دانسته اند
فرهنگ لغت هوشیار

اورنگی

اورنگی
از الحان سی گانۀ باربد، برای مِثال چو ناقوسیّ و اورنگی زدی ساز / شدی اورنگ چون ناقوس از آواز (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
اورنگی
فرهنگ فارسی عمید

دورنگه

دورنگه
دارای دولون. صاحب رنگی با رنگ دیگر: چای دورنگه در تداول کودکان، استکان چای که در نیم زیرین آن آب گرم قند در آن حل شده ریخته باشند و در نیمۀ بالایی چای تلخ و چون چای بسبب غلظت آب قند با آن درنمی آمیزد درنتیجه چای بطور مجزی دورنگ سفید و قهوه ای می یابد. (یادداشت مؤلف). رجوع به دورنگ شود
لغت نامه دهخدا

دورنگ

دورنگ
هر چیزی که دارای دو رنگ باشد، کنایه از دروغ گو، مزور، منافق
دورنگ
فرهنگ فارسی عمید

درنگی

درنگی
با استقامت، مقاوم، برای مِثال گو پیلتن گفت جنگی منم / به آوردگه بر درنگی منم (فردوسی - ۲/۸۴) ، طولانی، چیره، مسلط، کنایه از سست، درنگ کننده، کاهل، برای مِثال درنگی نبودم به راه اندکی / سه منزل همی کرد رخشم یکی (فردوسی - ۳/۱۷۹)
درنگی
فرهنگ فارسی عمید