جدول جو
جدول جو

معنی دوتیغه - جستجوی لغت در جدول جو

دوتیغه
(دُ غَ / غِ)
آنکه دارای دوتیغ باشد، کارد و شمشیر و جز آن که دولبه باشد. دودمه چنانکه قمه و قلمتراش و چاقو، دارای دوتیغ. حامل دوتیغ. دوتیغ بکار برنده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
بانوی جوان شوهرنکرده، دختر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشینه
تصویر دوشینه
دوشین، شب گذشته، دیشب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستینه
تصویر دستینه
دسته
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، ایّاره، برنجن، دست برنجن، ورنجن، سوار، دستیاره، آورنجن، اورنجن، یارج، یاره برای مثال تا چو هماغوش غیوران شوم / محرم دستینۀ حوران شوم (نظامی۱ - ۴۵)،
دستکش، پوشاک دست،
امضا، حکم، دست خط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوتخمه
تصویر دوتخمه
ویژگی انسان یا حیوانی که از دو نژاد باشد، آنکه پدرش از یک نژاد و مادرش از نژاد دیگر باشد، یکدش، دورگ، اکدش، دورگه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوسیده
تصویر دوسیده
چسبیده، چیزی که به چیز دیگر چسبیده باشد، برای مثال چو الماس دوسیده شد بر کباب / به جنبش درآمد ز هر سو عقاب (نظامی۶ - ۱۱۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشیده
تصویر دوشیده
گاو یا گوسفند که شیرش را دوشیده باشند، شیر بیرون کشیده از پستان گاو یا گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوزینه
تصویر دوزینه
دوزنه، سوزن، نیش حشرات گزنده
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
دوتیغه. که دارای دو تیغ است. که با دو دمه و لبه است:
دوتیغی تر از صبح شمشیر تو
سپهر از زمین رام تر زیر تو.
نظامی.
نهنگی دوتیغی برانداخته
به تیغ از نهنگان سرانداخته.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سُ / سِ)
آنکه با دو تیغ بازی کند و این رسمی است سپاهیان هند را. (آنندراج) :
به سینۀ صف اعدا که خیل مورانند
دوتیغه باز چو نوک زبان مار افتاد.
طالب آملی (از آنندراج).
- دوتیغه باز بهادری، دو تیغه بازی. به دو دست تیغ زدن. (از آنندراج).
- زخم دوتیغه باز، نهایت تازه. (آنندراج) :
ای صبح آه سرد تو از انتظار کیست
زخم دوتیغه باز تو از ذوالفقار کیست.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ رِ)
دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل. دارای 205 تن سکنه. آب آن ازهراز و چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دُ غَ / غِ)
رسم است سپاهیان ولایت را (یعنی ایران را) که به هر دو دست تیغ را گرفته و بگردانند چنانکه سپه بازی که در دکن کنند. (آنندراج).
- دوتیغه بازی کردن، بازیی است سپاهیان را که در هر دو دست تیغ را گرفته می گردانند:
زآن تیغ زمین به سرفرازی
تا چرخ کند دوتیغه بازی.
تأثیر (از آنندراج).
، و به مجاز، دو کار کردن عموماً و شیدبازی و امردبازی خصوصاً و این از بعض ثقات به تحقیق پیوسته. (آنندراج) ، با طرفین سازش کردن. (آنندراج). دودوزه بازی کردن
لغت نامه دهخدا
(وَ غَ)
خطا در حجت. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دارای دوتیغه، شمشیر دودمه. (ناظم الاطباء). دارای دولبه. دارای دودم (شمشیر)
لغت نامه دهخدا
(دُ تُ غَ / غِ)
مخفف دوترغده که به معنی گرفته شده باشد و معنی ترکیبی آن از دو جانور گرفته شده است. مانند استر که از اسب و الاغ گیرند. (لغت محلی شوشتر) ، جانوری است به شکل عقرب که از سیاه و زرد بهم رسد
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوشینه
تصویر دوشینه
منسوب به دوش (شب گذشته) دیشبی
فرهنگ لغت هوشیار
بکر (اعم از مرد و زن)، دختر بکر جمع دوشیزگان یا دوشیزگان جنت حوران بهشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشیده
تصویر دوشیده
شیر بیرون کشیده (پستان زن گاو و گوسفند و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوسیده
تصویر دوسیده
چسبیده، ملصق برای مکیدن، وابسته (بدیگری)، لغزیده، معقد لخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو تیغ
تصویر دو تیغ
دارای دو دم (شمشیر) دودمه
فرهنگ لغت هوشیار
دستبند دست برنجن، دسته کارد شمشیر طنبود عود و غیره، مکتوبی که بدست خود نویسد دستخط، فرمان پادشاه توقیع حکم، امضا، آنچه که در پایان کتاب الحاق کنند مانند نام خود تاریخ اتمام و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستینه
تصویر دستینه
((دَ نِ))
دستبند، فرمان پادشاه، امضاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
((زِ))
دختر، دختر شوهر نکرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوتخمه
تصویر دوتخمه
((~. تُ مِ))
هر گیاه و جانور که از دو جنس مختلف بوجود آمده باشد، مولودی که پدر او سیاه و مادرش سفید باشد یا بعکس، دو تیره، حرامزاده، خشوک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
آنسه، خانم، باکره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستینه
تصویر دستینه
امضا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
Maiden
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
девичий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
jungfräulich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
дівочий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
dziewiczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
少女的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
donzela
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
vergine
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
doncella
دیکشنری فارسی به اسپانیایی