دسته النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، ایّاره، برنجن، دست برنجن، ورنجن، سوار، دستیاره، آورنجن، اورنجن، یارج، یاره برای مثال تا چو هماغوش غیوران شوم / محرم دستینۀ حوران شوم (نظامی۱ - ۴۵)، دستکش، پوشاک دست، امضا، حکم، دست خط
دسته اَلَنگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، اَیّارِه، بَرَنجَن، دَست بَرَنجَن، وَرَنجَن، سِوار، دَستیارِه، آوَرَنجَن، اَورَنجَن، یارَج، یارِه برای مِثال تا چو هماغوش غیوران شوم / محرم دستینۀ حوران شوم (نظامی۱ - ۴۵)، دستکش، پوشاک دست، امضا، حکم، دست خط
دوتیغه. که دارای دو تیغ است. که با دو دمه و لبه است: دوتیغی تر از صبح شمشیر تو سپهر از زمین رام تر زیر تو. نظامی. نهنگی دوتیغی برانداخته به تیغ از نهنگان سرانداخته. نظامی
دوتیغه. که دارای دو تیغ است. که با دو دمه و لبه است: دوتیغی تر از صبح شمشیر تو سپهر از زمین رام تر زیر تو. نظامی. نهنگی دوتیغی برانداخته به تیغ از نهنگان سرانداخته. نظامی
آنکه با دو تیغ بازی کند و این رسمی است سپاهیان هند را. (آنندراج) : به سینۀ صف اعدا که خیل مورانند دوتیغه باز چو نوک زبان مار افتاد. طالب آملی (از آنندراج). - دوتیغه باز بهادری، دو تیغه بازی. به دو دست تیغ زدن. (از آنندراج). - زخم دوتیغه باز، نهایت تازه. (آنندراج) : ای صبح آه سرد تو از انتظار کیست زخم دوتیغه باز تو از ذوالفقار کیست. صائب (از آنندراج)
آنکه با دو تیغ بازی کند و این رسمی است سپاهیان هند را. (آنندراج) : به سینۀ صف اعدا که خیل مورانند دوتیغه باز چو نوک زبان مار افتاد. طالب آملی (از آنندراج). - دوتیغه باز بهادری، دو تیغه بازی. به دو دست تیغ زدن. (از آنندراج). - زخم دوتیغه باز، نهایت تازه. (آنندراج) : ای صبح آه سرد تو از انتظار کیست زخم دوتیغه باز تو از ذوالفقار کیست. صائب (از آنندراج)
رسم است سپاهیان ولایت را (یعنی ایران را) که به هر دو دست تیغ را گرفته و بگردانند چنانکه سپه بازی که در دکن کنند. (آنندراج). - دوتیغه بازی کردن، بازیی است سپاهیان را که در هر دو دست تیغ را گرفته می گردانند: زآن تیغ زمین به سرفرازی تا چرخ کند دوتیغه بازی. تأثیر (از آنندراج). ، و به مجاز، دو کار کردن عموماً و شیدبازی و امردبازی خصوصاً و این از بعض ثقات به تحقیق پیوسته. (آنندراج) ، با طرفین سازش کردن. (آنندراج). دودوزه بازی کردن
رسم است سپاهیان ولایت را (یعنی ایران را) که به هر دو دست تیغ را گرفته و بگردانند چنانکه سپه بازی که در دکن کنند. (آنندراج). - دوتیغه بازی کردن، بازیی است سپاهیان را که در هر دو دست تیغ را گرفته می گردانند: زآن تیغ زمین به سرفرازی تا چرخ کند دوتیغه بازی. تأثیر (از آنندراج). ، و به مجاز، دو کار کردن عموماً و شیدبازی و امردبازی خصوصاً و این از بعض ثقات به تحقیق پیوسته. (آنندراج) ، با طرفین سازش کردن. (آنندراج). دودوزه بازی کردن
مخفف دوترغده که به معنی گرفته شده باشد و معنی ترکیبی آن از دو جانور گرفته شده است. مانند استر که از اسب و الاغ گیرند. (لغت محلی شوشتر) ، جانوری است به شکل عقرب که از سیاه و زرد بهم رسد
مخفف دوترغده که به معنی گرفته شده باشد و معنی ترکیبی آن از دو جانور گرفته شده است. مانند استر که از اسب و الاغ گیرند. (لغت محلی شوشتر) ، جانوری است به شکل عقرب که از سیاه و زرد بهم رسد
دستبند دست برنجن، دسته کارد شمشیر طنبود عود و غیره، مکتوبی که بدست خود نویسد دستخط، فرمان پادشاه توقیع حکم، امضا، آنچه که در پایان کتاب الحاق کنند مانند نام خود تاریخ اتمام و غیره
دستبند دست برنجن، دسته کارد شمشیر طنبود عود و غیره، مکتوبی که بدست خود نویسد دستخط، فرمان پادشاه توقیع حکم، امضا، آنچه که در پایان کتاب الحاق کنند مانند نام خود تاریخ اتمام و غیره