جدول جو
جدول جو

معنی دمچه - جستجوی لغت در جدول جو

دمچه
(دُ چَ / چِ)
دم کوچک مانند دم مرغ و دم طاوس. (ناظم الاطباء). دم کوتاه را گویند. (برهان) (آنندراج). دم خرد: و آن یکی روشن که به دمچۀ او (دجاجه) است ردف خوانند. (التفهیم)، ساقۀ کوچک، سبد چوبی، خاشاک، هر گیاه سه برگه مانند یونجه و شبدر. (ناظم الاطباء)، دنبلیچه. دمغزه. (یادداشت مؤلف) : و چون گاو کشته بودند پاره ای از آن دمچۀ او برداشتند. (ترجمه تفسیر طبری). ابوالفتوح رازی در تفسیردر این مورد افزوده است: ضحاک گفت زبانش بود سعید جبیر گفت دمغزه بود مجاهد گفت دنبالش بود، دنبالۀ هر چیز را گفته اند. (برهان) (آنندراج).
- دمچۀ چشم، دنبالۀ چشم:
زنخش چیست یکی گوی بلورین در مشک
ابرویش چیست دو چوگان طلی کرده نگار
دمچۀ چشم کدام است و دماوند کدام
حلقۀ زلف کدام است و کدام است تتار.
انوری.
، دم دانۀ انگور. دم بادام. دم گردوو غیره. (یادداشت مؤلف). چوب خرد که پاره میوه ها را به خوشه یا شاخ پیوندد. چنبه. جمبه. قمع. ذفروق. (یادداشت مؤلف) : فصیط، دمچۀ خرما. (منتهی الارب)، بادزنی که از موی اسب سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دمچه
دم کوچک کوتاه، دنباله هر چیز
تصویری از دمچه
تصویر دمچه
فرهنگ لغت هوشیار
دمچه
مرتعی تابستانی در جنوب حصارچال در منطقه ی علم کوه کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درچه
تصویر درچه
در کوچک، دریچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمچه
تصویر خمچه
خم کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمعه
تصویر دمعه
قطرۀ اشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمنه
تصویر دمنه
روباه، برای مثال گاه فریب دمنۀ افسونگرند لیک / روز هنر غضنفر لشکرشکن نی اند (خاقانی - ۱۷۴)، کنایه از آدم مکار و حیله گر. در اصل نام شغالی حیله گر در کتاب «کلیله و دمنه» است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمسه
تصویر دمسه
ابریشم سفید، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، حریر، بریشم، دمسق، کج، سیلک، بهرامه، قزّ، پناغ، کناغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چمچه
تصویر چمچه
ملاقه، قاشق بزرگ، کفگیر، آلتی سوراخ سوراخ و دسته دار برای گرفتن کف روی پختنی ها یا ظرف کردن غذا، کفچه، کفلیز، کرکفیز، کفچلیز، کفچلیزک، کفچلیزه، آردن، کفچه، برای مثال غریبی گرت ماست پیش آورد / دو پیمانه آب است و یک چمچه دوغ (سعدی - ۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمبه
تصویر دمبه
دنبه، عضوی از بدن گوسفند که در انتهای تنۀ او آویخته و به جای دم اوست و تمام آن چربی است و روغن آن بیشتر و بهتر از پیه و چربی بدن گوسفند است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمده
تصویر دمده
ازمدافتاده، برافتاده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ چَ / چِ)
تنچه و توشه دان و خرجین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان بنارویه بخش جویم شهرستان لار. واقع در 15هزارگزی جنوب باختری جویم و دامنۀ کوه دامچه. گرمسیر و مالاریائی و دارای 378 تن سکنه است. آب آن از چشمه و چاه است و محصول آن غلات و پنبه. شغل مردم آن زراعت و راه آنجا فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دُ چِ)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد با 360 تن سکنه. راه آن اتومبیلرو است. ساکنان آن از طایفۀ قره سیوند و چادرنشین اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خُ چَ / چِ)
خم کوچک. (ناظم الاطباء). خنبچه. خنبک. (یادداشت بخط مؤلف) :
گل خمچه اش نزد طراح جام
بعقل مخمر برآورده خام
بود خمچه قسمی ز خم لیک خرد
توانش ببزم بزرگان نبرد.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چُ / چَ چَ / چِ)
قاشق و کفگیر کوچک. (آنندراج). ملاغه و ملعقه و کفگیر. (ناظم الاطباء). چمچم. خطیفه. (منتهی الارب) :
غریبی گرت ماست پیش آورد
دوپیمانه آبست و یک چمچه دوغ.
سعدی.
آن دیگ لب شکستۀ صابون پزی ز من
آن چمچمۀ هریسه و حلوا از آن تو.
وحشی.
ز طباخی او شدم غصه خور
دلی دارم از غصه چون چمچه پر.
وحید (از آنندراج).
و رجوع به چمچم و ملاغه و کفگیر شود، در لهجۀ قزوین، به معنی خاک انداز، در لهجه قزوین، قاشق چوبی بزرگ، جام و پیالۀ چوبین. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از کمچه
تصویر کمچه
قاشق، کفچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهچه
تصویر دهچه
دهقان روستایی
فرهنگ لغت هوشیار
سنگ نگاشته ها، بت، تندیس، پیوکک اروسک، پیکره یونانی تازی گشته مرغابی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درچه
تصویر درچه
در کوچک دریچه
فرهنگ لغت هوشیار
نشان باشش نشان خانه، کینه دیرینه آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن
فرهنگ لغت هوشیار
محل کار گذاشتن دم در کنار کوره، کوره زرگران و آهنگران و مسگران، گلخن حمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمعه
تصویر دمعه
دانه اشک سرشک اشک سرشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمسه
تصویر دمسه
ابریشم سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمره
تصویر دمره
مونث دمر: بی سود زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمچه
تصویر چمچه
قاشق و کفگیر کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پازینه آنچه که از مد افتاده و باب روز نیست از مد افتاده توضیح: پرهیز کردن از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمچی
تصویر دمچی
ترکی پاردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمجه
تصویر دمجه
راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمنه
تصویر دمنه
((دِ نِ))
آثار به جا مانده از خانه و آبادی، در فارسی به معنی دشت و صحرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمده
تصویر دمده
((دِ مُ دِ))
از مد افتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمچه
تصویر چمچه
((چَ یا چُ یا چِ))
کفگیر، قاشق بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمعه
تصویر دمعه
((دَ عِ یا عَ))
اشک، سرشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمچه
تصویر چمچه
قاشق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمچه
تصویر کمچه
قاشق
فرهنگ واژه فارسی سره