- دمچه (دُ چَ / چِ)
دم کوچک مانند دم مرغ و دم طاوس. (ناظم الاطباء). دم کوتاه را گویند. (برهان) (آنندراج). دم خرد: و آن یکی روشن که به دمچۀ او (دجاجه) است ردف خوانند. (التفهیم)، ساقۀ کوچک، سبد چوبی، خاشاک، هر گیاه سه برگه مانند یونجه و شبدر. (ناظم الاطباء)، دنبلیچه. دمغزه. (یادداشت مؤلف) : و چون گاو کشته بودند پاره ای از آن دمچۀ او برداشتند. (ترجمه تفسیر طبری). ابوالفتوح رازی در تفسیردر این مورد افزوده است: ضحاک گفت زبانش بود سعید جبیر گفت دمغزه بود مجاهد گفت دنبالش بود، دنبالۀ هر چیز را گفته اند. (برهان) (آنندراج).
- دمچۀ چشم، دنبالۀ چشم:
زنخش چیست یکی گوی بلورین در مشک
ابرویش چیست دو چوگان طلی کرده نگار
دمچۀ چشم کدام است و دماوند کدام
حلقۀ زلف کدام است و کدام است تتار.
انوری.
، دم دانۀ انگور. دم بادام. دم گردوو غیره. (یادداشت مؤلف). چوب خرد که پاره میوه ها را به خوشه یا شاخ پیوندد. چنبه. جمبه. قمع. ذفروق. (یادداشت مؤلف) : فصیط، دمچۀ خرما. (منتهی الارب)، بادزنی که از موی اسب سازند. (ناظم الاطباء)
- دمچۀ چشم، دنبالۀ چشم:
زنخش چیست یکی گوی بلورین در مشک
ابرویش چیست دو چوگان طلی کرده نگار
دمچۀ چشم کدام است و دماوند کدام
حلقۀ زلف کدام است و کدام است تتار.
انوری.
، دم دانۀ انگور. دم بادام. دم گردوو غیره. (یادداشت مؤلف). چوب خرد که پاره میوه ها را به خوشه یا شاخ پیوندد. چنبه. جمبه. قمع. ذفروق. (یادداشت مؤلف) : فصیط، دمچۀ خرما. (منتهی الارب)، بادزنی که از موی اسب سازند. (ناظم الاطباء)
