قاشق و کفگیر کوچک. (آنندراج). ملاغه و ملعقه و کفگیر. (ناظم الاطباء). چمچم. خطیفه. (منتهی الارب) : غریبی گرت ماست پیش آورد دوپیمانه آبست و یک چمچه دوغ. سعدی. آن دیگ لب شکستۀ صابون پزی ز من آن چمچمۀ هریسه و حلوا از آن تو. وحشی. ز طباخی او شدم غصه خور دلی دارم از غصه چون چمچه پر. وحید (از آنندراج). و رجوع به چمچم و ملاغه و کفگیر شود، در لهجۀ قزوین، به معنی خاک انداز، در لهجه قزوین، قاشق چوبی بزرگ، جام و پیالۀ چوبین. (ناظم الاطباء).