- دلمرده
- افسرده و پژمرده دل
معنی دلمرده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آندوکارد
افسرده پژمرده مقابل زنده دل، کودن بلید
افسرده، دل تنگ، ملول، بی ذوق
بیچاره، بینوا، عاجز
پوشیده و پنهان
بی شوقی بی رغبتی افسردگی، یاس نا امیدی
بی کینه، دل صاف
عاشق دلبسته دلباخته، علاقه مند راغب مایل
منسوب به دو مرد آنچه که کفاف دو مرد را بدهد خوراک دو مرده
منسوب به ده مرد مربوط به ده مرد: زور ده مرد
افسرده غمناک اندوهگین، پلاسیده خشک شده خوشیده، بی طراوت بی رونق: (گیاهان ز خشک و ز تر بر گزید ز پژمرده و هر چه رخشنده دید) (فردوسی)
به قدر و اندازه صد مرد
بیچاره، ناتوان، عاجز، برای مثال بفرمود صاحب نظر بنده را / که خشنود کن مرد درمنده را (سعدی۱ - ۸۶)
بالارونده، برباددهنده
کسی که پدرش مرده باشد، یتیم، برای مثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰)
بالارفته، بربادرفته، بادبرده
دلداده، دل باخته، عاشق، شیفته
دل بسته، دلباخته، فریفته، عاشق
افسرده، اندوهگین، پلاسیده، پژمریده
مونث متمرد جمع متمردات
افسردگی، ناامیدی
Withering
Inconsolable
увядший
неутешимый
verwelkt
untröstlich
в'янучий
непотішний
więdnący